گفتگو با دکتر علیرضا صدرا
به مناسبت سالگرد تحولات دانشگاهی در انقلاب فرهنگی
بهمن 1357 در میان ناباوری جهانی، انقلاب اسلامی ایران پدیدار و پیروز شد و موفق شد یک نظام بیبدیل را تحت عنوان جمهوری اسلامی تاسیس کند. انقلاب اسلامی اساسا و ذاتا یک انقلاب فرهنگی است و یک انقلاب صرف سیاسی، نظامی یا اقتصادی نیست. تمام رهبران آن علما، اندیشمندان و روشنفکران دینی و مسلمان بودهاند. نیروها و نهادهای دانشگاهی نقش موثری در کنار حوزههای علمیه در پدیداری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشتهاند. از آنجایی که علت فاعلی هر چیزی علت بقای آن هم هست، بهطور طبیعی ضرورت داشت تحولات انقلابی ادامه پیدا کند. دانشگاهها متاسفانه در آن زمان نتوانسته بودند با ارزشها و جهتگیریهای انقلاب اسلامی و نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران هماهنگشوند.
در بعضی مواقع حتی رودرروی منویات مردم و رهبری نظام قرار گرفته بودند و دانشگاهها به ستاد پشتیبانی برخی جریانات برانداز و معاند، بهخصوص جریانات چپ تبدیل شده بود. معمولا این گروهها در دانشگاهها دفاتر پشتیبانی داشتند بنابراین ضرورت داشت این نهاد موثر، یعنی دانشگاه، با جریان مردمی و انقلابی و اسلامی هماهنگ شود و در راستای اهداف بلند انقلاب اسلامی و ارزشهای متعالی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. فلسفه چرایی شکلگیری انقلاب فرهنگی این بود که البته عامل موثر در این جریانات، وجود گروههای محارب و بیرون راندن آنها از دانشگاه و تبدیل کردن فضای دانشگاهها به فضایی مستقل، آزاد و علمی بود.
اما انگیزههای اصلی و علت موجبه و موجده آن، همان رسیدن به انقلاب فرهنگی بود تا نگاه، نظام و نظریه علمی و فرهنگی که دانشگاهها نقش تعیینکنندهای در آن دارند، در راستای اهداف نظام قرار گیرد. این جریان منجر به هماهنگ کردن وجوه دانشگاهی با مطالبات دینی و اسلامی مردم بود؛ مطالباتی که در راس آنها استقلال، آزادی و مردمسالاری دینی قرار داشت. برای رسیدن به این مطالبات نیاز بود دانشگاههای ما، مستقل و آزاد باشند و در جهت پشتیبانی مردمسالاری دینی قرار گیرند.
دانشگاهها کاملا تعطیل نشدند
برای اعمال تغییرات در راستای انقلاب فرهنگی دانشگاهها دو سال بسته شدند. در آن زمان دو جریان وجود داشت؛ یکی جریان اصلاحاتی بود و نظرش بر این بود که ما باید وضعیت موجود را حفظ کنیم و فقط اصلاحات انجام دهیم.
جریان دیگر هم جریانی بود که به حرکات انقلابی باور داشت. واقعیت امر جریان کلی نظام و در راس آن امام خمینی (ره) موافق بسته شدن دانشگاهها نبودند، ولی جریانهای معاند و معارضین موجود در دانشگاه، بهخصوص افکار روشنفکرمآبانهای که تفکر وابسته به غرب داشتند در کنار جریانات معاند، که گرایش چپ و وابستگی به شرق داشتند، وضعیت را در دانشگاهها به جایی رسانده بودند که جز با جراحی نمیشد آن را اصلاح کرد. در آن حال دانشجویان و اساتید به دو دسته تبدیل شده بودند؛ یک دسته کلاسها را ادامه داده و امتحان میدادند. اما دسته دیگر که بزرگتر بودند به این نتیجه رسیدند که بهتر است دانشگاهها مدتی تعطیل باشند تا بازسازی صورت گیرد. البته در آن دوره گرچه دانشگاهها تعطیل بودند، اما نهادهایی مانند دانشگاه تربیت معلم تقریبا کمتر از یک سال تعطیل بود. این دانشگاه با این انگیزه که باید به تربیت اساتید مسلمان برای دانشگاههای سراسری کشور اقدام کند زودتر بازگشایی شد که هماکنون هم یکی از بهترین دانشگاههای موجود در کشور است. در اوج تعطیلیها، دانشگاهی با این کیفیت تاسیس شد. در نتیجه به این صورت نبود که سیستم آموزشی و دانشگاهی کشور به کل تعطیل شده باشد. در این بین حرکتها، سازماندهیها و برنامهریزیهای خرد و کلان نیز صورت میگرفت و اجرا میشد. این وضعت ادامه داشت تا اینکه آنها توانستند وضعیت دانشگاهها را در راستای اهداف بلند انقلاب و جمهوری اسلامی مدیریت کنند.
انقلاب فرهنگی
همچنان در مسیر قرار دارد
اصل قضیه انقلاب اسلامی و هر انقلابی قاعدتا سه بخش کلان دارد که عبارتند از انقلاب اقتصادی، انقلاب سیاسی و انقلاب فرهنگی. پشتیبانی هر سه بخش را معمولا انقلاب علمی شکل میدهد. یعنی علم؛ هم اقتصاد و هم سیاست و هم فرهنگ را پشتیبانی میکند. چنانچه نیروی فکر و اندیشه در بدن انسان تمام بخشهای آن را پشتیبانی میکند. در حقیقت دانش هم پشتیبانی توسعه، تحول و انقلاب اقتصادی است و هم توسعه، تحول و انقلاب سیاسی. البته پشتیبان توسعه، تحول و انقلاب فرهنگی هم است. درواقع اگر بپرسیم چرا انقلاب اقتصادی، سیاسی و به تبع آن انقلاب فرهنگی و علمی مطرح شد باید بگوییم چون جمهوری اسلامی شعاری داشت مبنیبر استقلال، آزادی و مردمسالاری دینی. سوال بعدی این است که استقلال از چه چیزی؟ استقلال فقط رهایی از وابستگی، نفوذ و عقبافتادگی و آزادی از سلطه و دخالت بیگانه نبود؛ بلکه استقلال نسبت به مکاتب بیگانه هم بود. شرط نه غربی و نه شرقی اینگونه نبود که بگوییم فقط علیه آمریکا یا شوروی قیام میکنیم؛ بلکه قیام علیه مکاتب آنها نیز بود. یعنی ما نه سوسیالیسم شرقی میخواهیم، نه لیبرالیسم غربی. کمااینکه فراتر از آن به دنبال این بودیم که الگوهای توسعه شرقی و غربی را هم کنار بگذاریم.
بنابراین دانشگاه قاعدتا باید تمام این موارد را پشتیبانی میکرد؛ یعنی مکتبی را پایهریزی میکرد که نه سوسیالیسم باشد، نه لیبرالیسم و از آفتهای آنها فاصله بگیرد و برای طرح جدید خود الگو ارائه بدهد. از این رو اصل قضیه این بوده و هست که رسالت سنگینی به عهده دانشگاهها است. بحث انقلاب ما این نبود که بگوییم گروهی برود و گروه دیگری بیاید؛ بلکه حرف انقلاب این بود که مکتب مدرنیسم در دو شاخه لیبرالیسم و سوسیالیسم نمیتوانند برای جامعه ما توسعه و پیشرفت به ارمغان بیاورند؛ چون نتیجه آن در دیگر کشورها نشان داده است که پیروی از این مکاتب یا منجر به تولید سرمایهسالاری میشود یا دولتسالاری، هماکنون میبینیم که در دیگر کشورها سیستم لیبرالیسم باعث شکاف و سیستم سوسیالیستی منجر به عقب افتادگی شده است. به دلیل این دغدغهها بود که انقلاب فرهنگی مطرحشد. انقلاب فرهنگی بدون انقلاب آموزشی و علمی نمیتواند مطرح شود. انقلابی علمی و آموزشی است که انقلاب اقتصادی و سیاسی را نیز پشتیبانی کند. پس برای رسیدن به آزادی و استقلال از مکاتب و الگوی سلطه و سلطنتهای استبداد مطلقه، خاندانی و موروثی نیاز بود اندیشه جدیدی پایهگذاری شود تا به مردمسالاری معتقد و در خدمت آنها باشد.
ضرورت انقلاب علوم انسانی
دانشگاههای ما در حال حاضر حرفهای جدیدی دارد و دیگر احساس عقبافتادگی نسبت به دانشگاههای دنیا ندارد. در خیلی از مباحث پابهپای مراکز علمی دنیا جلو میرود، در بعضی رشتهها گرچه فاصله دارد، ولی این فاصله با نرم جهانی بسیار کم است. اما در بحث جوهری واقعیت امر بهویژه در علوم انسانی این است که دانشگاهها موفقیت لازم و حداقل کافی را نداشتهاند تا بتوانند علوم انسانی، علوم سیاسی و علوم اجتماعی را که واقعا انقلابی و اسلامی باشد، پیش ببرند. در این عرصههای علوم نگاه و مواجهه ما پیش از آنکه انقلابی و اسلامی باشیم ترجمانی و وارداتی است که برآمده از دانش سیاسی مادی و سکولار غربی است. ما از ایرانی صحبت میکنیم که زمانی بزرگترین مکتبدار دنیا بوده است. ایران پرچمدار حکمتهای متعالیه، اشراق، مشاء و دیگر مکتبها در تاریخ و موسس و مروج دانش در دنیا بوده است. ما داریم از ایرانی صحبت میکنیم که زمانی پرچمدار و پیشتاز علم و دانش در دنیا بوده است. بنابراین انتظاری که از شورای انقلاب فرهنگی داریم، این است که به علوم انسانی در این راستا بیشتر بها دهد تا نوعی علوم انسانی پدید آید که بتواند از اهداف انقلاب فرهنگی؛ یعنی مردمسالاری دینی و استقلال و آزادی به صورت جدی پشتیبانی کند، کارآمدی علمی ما را بالا ببرد و کشور را در جهت توسعه تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پشتیبانی کند و درنهایت در تمدنسازی نوین اسلامی و ایرانی بتواند نقش پیشتازانهای داشته باشد. از این حیث باید گفت با سنجش ضرورتها و زمینهها ارزیابی من این است که همچنان انقلاب فرهنگی در این زمینه کار دارد.
منبع