جستجو
    • چالش و چشم ‏انداز علم سیاست متعالى

      انسان، پدیده‏اى با دو ساحت مادى و معنوى است. تبیین علمى، ترسیم عملى و تحقق عینى ساحات دوگانه انسان و جامعه انسانى به صورت توأمان، ضرورتى اجتناب‏ناپذیر و نیازى فزاینده محسوب مى‏گردد. نگرش فکرى سیاسى و گرایش عملى سیاسى رایج و غالب در دوران مدرن از ساحت متعالى انسانى در عرصه سیاسى و حتى اجتماعى غفلت کرده و چه بسا آن را نفى و انکار مى‏نماید.

      • ۹:۴۶ ۱۳۹۲/۶/۲۲
    • انسان، پدیده‏اى با دو ساحت مادى و معنوى است. تبیین علمى، ترسیم عملى و تحقق عینى ساحات دوگانه انسان و جامعه انسانى به صورت توأمان، ضرورتى اجتناب‏ناپذیر و نیازى فزاینده محسوب مى‏گردد. نگرش فکرى سیاسى و گرایش عملى سیاسى رایج و غالب در دوران مدرن از ساحت متعالى انسانى در عرصه سیاسى و حتى اجتماعى غفلت کرده و چه بسا آن را نفى و انکار مى‏نماید. نارسایى تک ساحتى و ناسازوارى‏هاى درون زاى این جریان، امروزه به شکل نسبیت مطلق مدرنیستى و یا نهیلیسم معرفتى، روشى و علمى سیاسى، در حال پدیدار شدن است که خود باعث بسیارى بحران‏هاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در سطح داخلى، خارجى و بین‏المللى است. بر این اساس، سیاست متعالى و اندیشه و «علم سیاسى متعالى»، «چشم انداز» آینده علم سیاسى را در سطح ملى، جهان اسلام و بلکه جهانى تشکیل مى‏دهد. «چالش علم سیاسى متعالى» فرا رو، درک این ضرورت و تبیین علمى، تنظیم و ترسیم عملى و تحقق عینى این چنین علم و چشم‏انداز علمى است.

      واژه‏هاى کلیدى: چشم انداز، علم سیاست، علم سیاسى طبیعى، علم طبیعى سیاسى، مدرنیسم، پست مدرنیسم، نیهیلیسم، علم سیاسى متعالى.
      پیش درآمد
      الف) چالش و چشم‏انداز اندیشه و علم سیاست، هماره پرسه‏اى تاریخى و کمابیش پایدار و جهانى و از جمله اسلامى و ایرانى بوده است. پاسخ بدان، علم سیاست متعالى یا انسانى و اسلامى به عنوان رقیب و جایگزین (آلترناتیو) اندیشه و بدل سنت و پارادایم علم سیاست طبیعى و ماتریالیستى غالب (غربى) مى‏باشد. اندیشه و علم سیاسى متعالى و سیاست متعادل و تعالى بخش ناشى از آن به گونه‏اى است که ساحت فطرى، معنوى و متعالى انسان و جامعه انسانى و سیاسى، فراى ساحت (صرفاً) مادى آنها، در زندگى، سیاست و ساماندهى و راهبرد آن را مورد غفلت یا تغافل قرار نداده و توسعه مادى و اقتصادى را توأمان با تعادل انسانى و اجتماعى و در جهت تعالى فرهنگى، معنوى و اخلاقى را برتابیده، تبیین کرده و در پى تحقق عملى و عینى آن است.
      سیاست طبیعى و مادى در دوران مدرن به شکل سکولاریستى یا تجزیه و جدایى معنا از ماده و برعکس، جدایى ماده از معنا و به تبع جدایى دین از سیاست، اخلاق از قدرت و نیز ارزش‏هاى انسانى و متعالى از نهاد و فرانهاد دولت و عرصه عمل سیاسى رخ نموده است. در نتیجه به عرفى‏گرایى و دنیوى‏سازى سیاست، قدرت، دولت و حاکمیت سیاسى گراییده است. این رویکرد نظرى و عینى علمى و عملى سیاسى در هر دو شاخصه لیبرالیستى و سوسیالیستى و در هر دو مراحل مدرنیستى و پست‏مدرنیستى در قالب دو رهیافت متعارض جریان یافته و همچنان کمابیش جریان دارد؛ یکى، رهیافت و فرآیند سیاسى و به اصطلاح مدنى ناقص و نارسا و به تعبیر هربرت مارکوزه - از برجستگان مکتب انتقادى فرانکفورت -3 تک ساحتى یعنى صرفاً اقتصادى و توسعه‏گر یعنى منفعت و سود و سوداگرایى، لذت‏گرایى و فرویدیسمى بوده و حتى ابزارى مى‏باشد. برآمد این رهیافت، جهانى شدن جارى به معناى جهانى شدن اقتصاد محسوب مى‏گردد. فرآیند سیاسى و به اصطلاح مدنى تنازعى یعنى داروینیستى، ناسازوار و هژمونیک است. این رهیافت، به تبعیض، استعمار، امپریالیسم و استکبار داخلى، خارجى و جهانى کشیده و تا جهانى سازى به معناى اقتصادى سازى جهان، امریکایى سازى و شکاف شکننده بین‏المللى اندیشیده و مى‏انجامد.
      در نگاه راهبردى و متعالى، مورد نخست، پندارى یا ظنى به معناى ناقص و تک سویه‏نگرى محسوب شده و مورد دوم، توهمى، افسانه‏اى، اساطیرى و دروغین به معناى ناسازگارى با حقایق و حتى واقعیات انسانى، اجتماعى و جهانى و موجد ناسازوارى یعنى برهم زننده نظام و روابط درست و متناسب انسانى و سیاسى مى‏باشد. از این حیث رویکرد یا نگرش و گرایش مادى و طبیعى سیاسى یا رویکرد سیاسى مادى و طبیعى، در تمامى رهیافت‏هاى پندارى و توهمى و نیز شاخه‏ها و راهبردهاى متعارض لیبرالیستى و سوسیالیستى سنتى و کلاسیک، میانه و نوین و نیز رادیکال، میانه‏رو محافظه‏کارانه و در همگى مراحل مدرنیستى و پست مدرنیستى، هم آسیب‏پذیر بوده و هم آسیب‏رسان مى‏نماید.4 در ایران، على رغم آن همه قدمت، پیش‏تازى و دیرینگى و نیز دیرپایى در زایش فکرى و علمى و همچنین پیشینگى علمى و عینى مدنى و سیاسى از پیش از اسلام تا دوران اوج شکوفایى اسلامى، و در عین برخوردارى از پیشینه عقلانیت و اعتدال حکمت جاویدان ایرانى و ایرانیت که آمیزه‏اى از دیانت، سیاست و حکمت به شمار رفته و مى‏رود، همچنین على‏رغم پشتوانه سترگ معرفت و معنویت اسلام، اسلامى و اسلامیت به ویژه ولایت و امامت شیعى و شیعیت، لکن رشته سیاسى در دانشگاه‏هاى آن در طى بیش از یکصد سال اخیر تاکنون بیشتر تحت تأثیر سنت طبیعى سیاسى و سیاست طبیعى و اندیشه و دانش سیاسى ماتریالیستى قرار داشته است و همچنان در حوزه مغناطیسى هژمونى آن قرار دارد؛ بلکه در این دوره، چه بسا تنها به واردات و مصرف مصنوعات و یافته‏هاى سیاسى و فکرى سیاسى بسنده کرده و حتى در مواردى بدان افتخار نیز نموده است. وضعیتى که هنوز هم از آن خلاصى نیافته و به شدت از این حیث آسیب‏پذیر بوده و ناتوان مى‏نماید، به گونه‏اى که در طى بیش از یک قرن که از تأسیس رشته سیاسى و تداوم آن در ایران - یعنى مدرسه علوم سیاسى در مدرسه دارالفنون، و آنگاه انتقال آن به دانشگاه تهران و تأسیس دانشکده سیاسى این دانشگاه - مى‏گذرد، هنوز حتى یک تئورى و حتى یک تز و بلکه یک تعریف موجه، مورد اجماع و رجوع حداقل مراکز علمى و آموزشى داخلى تولید نشده یا ارایه نگردیده است. این در حالى است که شخصیت‏ها، اساتید و حتى مدیریت‏هاى فرهیخته و برجسته بسیارى در این دوران، در عرصه این رشته، فعالیت کرده و غالباً آثار علمى زیادى، اعم از ترجمه و تألیف از خود بر جاى گذاشته‏اند. اینان چه بسا ظرفیت تولید اندیشه و علم سیاسى ایرانى، اسلامى و جدید را با استفاده از یافته‏هاى دانش و اندیشه سیاسى مدرن بر مبانى و چارچوبه اسلامى و با قدرت عقلانیت، اعتدال و منطق ایرانى داشته و دارند، اما فقدان برخى شرایط و به ویژه عدم اهتمام به ضرورت تولید اندیشه و دانش سیاسى متناسب و به خصوص اندیشه و علم سیاسى متعادل و متعالى یا اندیشه و علم متعادل و متعالى سیاسى و مدنى و در برخى موارد، عدم بینش و باور به توانایى‏ها، ظرفیت‏ها و قدرت عرض اندام و امکان و ضرورت این مهم و بلکه اساساً خودناباورى و گاه خودباختگى را نیز بایستى سرچشمه و آبشخور این نابارورى سیاسى، علمى و فکرى سیاسى دانست. عدم تجمیع و عدم اجماع دانشمندان و دانش‏پژوهان این حوزه در این خطه و در طى این یک قرن اخیر، قطعاً در عدم شکل‏گیرى فرآیند تولید علم سیاست اسلامى ایرانى جدید یا اندیشه و دانش سیاسى ایرانى اسلامى مدرن نیز بى‏تأثیر نبوده و نیست.
      در هر صورت به نظر مى‏رسد همان‏گونه که با انحراف مشروطیت سیاسى از مسیر اصلى ظاهراً به چاله استبداد بسیط سیاسى پیشا مشروطیت، و در واقع به چاه ویل استبداد مرکب، پیچیده و مدرن همراه با وابستگى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى خارجى در دوران پسامشروطیت دچار شدیم (به صورتى که در ظاهر از مشروطیت یا آزادى، حکومت قانون و هم استقلال و حاکمیت ملى برخوردار بودیم، ولى در واقع همان استبداد به اضافه وابستگى در قلب و قالب و در شکل و ظاهر و به اصطلاح پوستین آزادى و استقلال بود؛ وابستگى و استبدادى که به برکت انقلاب اسلامى ایران، ریشه‏کن گردید)، از حیث علمى و اندیشگى سیاسى نیز مى‏توان ادعا و اذعان نمود که اگرچه به ظاهر از چاله جهل بسیط فکرى و علمى سیاسى به در آمدیم، ولى به چاه جهل مرکب علمى و اندیشگى سیاسى کشیده شده‏ایم؛ چاهى که هنوز از آن رهایى نیافته و رویکرد اندیشه و علم سیاست متعالى، مى‏تواند اساس، چارچوبه و نقطه آغازین چنین سنت، سیر، ساختار و پارادایمى به شمار آید.
      پردازش نقادانه و به دور از هر گونه خودباختگى ناشى از غرور افراطى یا خودناباورى تفریطى و محافظه‏کارانه، مى‏تواند این رویکرد را به پارادایمى مورد اجماع و فعال در صحنه علم و عمل سیاسى مبدل سازد. سنت، مکتب و پارادایمى علمى و عملى که از سویى برآمد اسلامیت + ایرانیت + مدرنیت بوده و از دیگر سوى مى‏تواند برترین گزینه و جایگزین برین سیاست و دانش سیاسى تک ساحتى و تنازعى جارى کنونى تا سطح جهانى و جهانى‏گرایى اسلامى و مهدوى باشد.
      این مقاله با نقد و نفى رویکرد مدرنیستى و پست مدرنیستى و تمامى رهیافت‏ها و راهبردهاى علمى و سیاسى نظرى و عملى علم (و اندیشه) سیاسى، به تبیین رویکرد علم متعالى سیاست و سیاسى مى‏پردازد. مقاله متشکل از یک پیش درآمد، یک درآمد و یک برآمد است. مقاله به صورت گذرا، به ترتیب، مبانى و چارچوبه نظرى علم سیاست، بلکه چالش و چشم‏انداز آن و به ویژه علم سیاست متعالى و نیز ساختار راهبردى آن را تبیین نموده و آثار و تبعات آن‏ها را مورد وارسى قرار مى‏دهد.
      درآمد
      علم سیاست در تعابیر گوناگون و یا فراتر از آن «علم مدنى» به طور کلى علم یا علوم پدیده‏هاى سیاسى یا مدنى بوده و «پدیده‏شناسى سیاست و سیاسى» در رهیافت‏هاى متفاوت و با رویکردهاى مختلف به شمار مى‏آید.5
      علم سیاست به معناى مطلق به اعتبار و از نگاه علم و علمى، شناخت پدیده سیاست یا سیاسى است. این چنین شناختى اعم از شناختن و شناساندن ساختار و فرآیند سیاسى مى‏باشد. شناخت سیاسى فراگیر خواه شناخت یک پدیده سیاسى یا پدیده سیاست و سیاسى در گستره فرو ملى، ملى، فراملى و از جمله بین‏المللى و جهانى است. علم سیاست همچنین شناخت پدیده‏ها و نهادهایى همچون دولت، امنیت و حاکمیت ملى را که موضوعاً سیاسى بوده و نیز شناخت سیاسى پدیده‏هایى چون اقتصاد، اجتماع و حتى اوضاع جغرافیایى را که منظراً سیاسى هستند را دربر مى‏گیرد. یعنى پدیده‏ها و اوضاعى که از نگاه و اوضاع سیاسى و علمى سیاسى تأثیر پذیرفته و متقابلاً در نگاه و اوضاع سیاسى و علمى سیاسى تأثیر مى‏گذارند. علم سیاست، در حقیقت، شناخت حقیقى و یقینى محسوب شده و ضد شناخت پندارى و توهمى یا تفلسف و سوفیسم و به اصطلاح سیاست و علم و اندیشه سیاسى به اصطلاح طبیعى و تنازعى یا داروینستى است.
      بدین سان، مى‏توان گفت علم سیاست مدرن، بیشتر آمیزه‏اى از علم سیاست و سیاسى حقیقى و یقینى، علم سیاست و ضد علم سیاسى مى‏باشد. حال این که در علم سیاست متعالى، شبه علم و ضد علم از علم سیاسى و علم حقیقى و یقینى سیاسى متمایز شده و جدا مى‏گردد. همچنین علم سیاست متعالى، آمیزه‏اى از مراتب سه‏گانه دانایى سیاسى، بینایى سیاسى و آگاهى سیاسى محسوب مى‏شود. از این مراتب به ترتیب مى‏توان به (شناخت) ارزش(هاى) سیاسى یا مبادى و بنیادهاى سیاسى و شناخت بنیادین سیاست و علم سیاسى، بینش سیاسى و دانش سیاسى یاد کرد.
      این مراتب در فرایندى مرکب از دو فرایند (معکوس) نظرى یا تحقیقى و عملى یا تحققى، متشکل مى‏گردد.
      همچنین علم سیاست مدرن، مرادف دانش تجربى، عرضى، عینى و عملى سیاسى و هرچند به ظاهر، برامد یا برایند حس، استقرا و تجربه و عرف‏هاى سیاسى و علمى سیاسى است. و همان (Political science)P.S یا معرفت سیاسى محسوب مى‏شود.
      در همین راستا، علم سیاست، به ویژه از آن جا که علمى حقیقى - اعتبارى یا توصیفى - هنجارى و دستورى و به اصطلاح نظرى - علمى به ترتیب فوق به شمار مى‏آید، رابطه سوژه و ابژه یا فاعل شناسا و موضوع شناسایى، وضعیتى خاص و فراى سایر علوم طبیعى و حتى انسانى و اجتماعى دارد. به همین سبب، علم سیاست و شناخت سیاسى نه صرف بازتاب پدیده سیاست و سیاسى بوده، همان‏گونه که در پوزیتیویسم سیاسى و حتى در هرمنوتیسم ذات‏گراى هیرشى موضوعیت دارد، و نه صرف ایجاد سیاست و حقیقت (آن) بوده، همان گونه که در هرمنوتیسم گادامرى و به ظاهر در تاریخ‏گرایى و نسبت‏گرایى مطلق وى جریان مى‏یابد، بلکه بازسازى و از تولید سیاست و پدیدارى آن است.
      همین طور، بر خلاف نگاه پست مدرنیستى به سیاست و دانش آن، که به گونه‏اى نیهیلیسم مى‏گراید، دانش سیاسى حقیقى و یقینى متعالى، ضمن تأیید و تأکید بر کثرت گرایى سیاسى و علمى سیاسى، از تشتت و تنازع سیاسى و علمى سیاسى ابا داشته و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت یا تنوع و تفاضل و حتى تغییر و نیز تحولات سیاسى و علمى سیاسى را در عین وحدت و ثبات بنیادهاى مشترک و جهان شمول عینى، عملى و علمى سیاست و سیاسى برمى‏تابد. همچون بحث ضرورت امنیت، و نظم و نظام، تعادل و عدالت، وحدت و همگرایى، آزادى سیاسى و مانند اینها و نیز اصل علیت، رابطه على، نظام على، ضرورت یا دترمینیسم سیاسى على و معلولى و مانند اینها.
      ویژگى ساختارى سیاست و علم (پدیده) ساختارى‏
      سیاست، پدیده‏اى فراگیر و به اصطلاح غایى است. یعنى بسان معمار و صورت غایى و نهایى (علمى - عملى یا علمى عملى کاربردى) سایر پدیده‏هاى انسانى و اجتماعى به شمار مى‏آید. بنابراین علم سیاست نیز علمى این چنین فراگیر بوده و بسان علم صورى، ساختارى و راهبردى سایر پدیده‏ها و حتى علوم انسانى و اجتماعى و یا صورت مدنى سایر پدیده‏ها، علوم و فنون در اجتماع سیاسى و کشور محسوب مى‏گردد. به تعبیر فارابى، رابطه پدیده، فن و علم سیاست نسبت به سایر پدیده‏ها، فنون و علوم، بسان رابطه «بنائون العلوم» یا «کالرئیس البنائون للبنائین» بوده و6 به تعبیر خواجه نصیر، «صناعت صناعات» یا «ریاست ریاسات» یا «صنعت و علم رئیسه» است.7 یعنى بسان معمار در ترسیم و ایجاد نظام علمى و کاربرى و نظام بخشى سایر علوم و پدیده‏هاى انسانى، اجتماعى و مدنى به صورت کارآمد و اثربخش و در جهت ترسیم، تحقق و ارتقاى کارآمدى ملى، اعم از بهره‏ورى عمومى و اثربخش مدنى مى‏باشد. این ویژگى، برترین ویژگى «ساختارى» پدیده سیاست و علم سیاست به مثابه «علم راهبرد» و بلکه «علم راهبردى» محسوب مى‏گردد.
      بدین سان سیاست، پدیده‏اى تاریخى و جهانى یعنى ضرورى همگى جوامع انسانى و در گستره جهانى و در طول تاریخ (نیز) بوده و همچنان خواهد بود. به تبع آن اندیشه و علم سیاست، پیشینه‏اى دیرینه داشته و اندیشه و علمى تاریخى و جهانى یعنى همه زمانى و همه مکانى است؛ چنان که در هیچ زمان و گستره‏اى، جهان از پدیده سیاست خالى نبوده، و به نظر مى‏آید در سیر پدیده اندیشه و علم سیاست نیز تاکنون على رغم فراز و فرودها، تمرکز و مرکزگریزى‏ها و نقل و انتقالات کانونى و مدنى و حتى بسان جریان آب که گاه ظاهر و گاه پنهان شده و زیر شن‏ها فرو مى‏رود، در عین حال هیچ گاه این سیر و مسیر دچار خلأ نبوده است. سیر اندیشه و علم سیاست از بدویت تا عصر مدنیت تا دوران مدرنیت و نیز تا عصر کنونى فرامدرنیت را فرا مى‏گیرد. چنان که به نظر مى‏آید پدیده سیاست و پدیده‏هایى همچون نهاد دولت و نظام سیاسى به مثابه یک فرانهاد مدنى و سیاسى، در سیر تداوم و تکامل سیاسى بشر، به عنوان پدیده، اندیشه و علم راهبردى، مدیریت و نظام‏مندى، در آینده نیز نه تنها کم رنگ نشده بلکه با کاهش جهان سخت‏افزارى، بر جنبه‏هاى نرم افزارانه مورد نظر و مورد نیاز بوده و کارآتر و اثربخش‏تر بوده و بر نقش آن بیش از پیش افزوده مى‏گردد.
      پدیده و علم (پدیده) راهبردى‏
      سیاست، پدیده‏اى «ارادى» و به تعبیرى عملى و هنجارى محسوب مى‏شود، یعنى پدیده‏اى هم اعتبارى، هم اضافى و هم نسبى است‏8، بدین معنا که سیاست به معناى سامان‏دهى و راهبرد (عمومى و اجتماعى کشور) در جهت اهداف، از سویى به اعتبار راهبرد به سوى اهداف، سامان‏دهى شده و در نتیجه اعتبارى است؛ ثانیاً، سیاست، حداقل دو طرف متقابل دارد، یکى سیاست‏گذار و دیگرى سیاست‏پذیر و به تعبیرى حاکم و محکوم، بنابراین سیاست، ساختار و فرایند آن، پدیده‏اى اضافى و میان دو طرف مى‏باشد؛ ثالثاً، سیاست پدیده‏اى نسبى است، یعنى به اعتبار مطلوب و یا نامطلوب بودن اهداف، سیاست(ها)، موضوع ارزش و ضد ارزش یا حسن و قبح، مثبت و منفى و درست و نادرست و در نهایت حق و باطل قرار مى‏گیرد. بنابراین علم سیاست به تبع این ویژگى سیاست، علمى خاص بوده و به همین سبب و مناسبت برخى آن را علم اعتبارى، هنجارى یا ارزشى، تجویزى و دستورى و حتى انشایى نامیده‏اند. این ویژگى، برترین ویژگى «راهبردى» پدیده سیاست و اندیشه سیاسى و نیز علم سیاست محسوب مى‏شود. بر این اساس سه نوع سیاست و به تبع آن سه گونه علم سیاست موضوعیت مى‏یابند:
      یکم، سیاست و علم سیاست تک ساحتى و طبیعى یا توسعه‏نگر، مادى صرف و ماتریالیستى. از این رهیافت، تعبیر به اندیشه علم سیاست ناقصه، ظنى و پندارى شده و شبه علم سیاسى محسوب مى‏شود؛ دوم، سیاست و علم سیاست تنازعى و هژمونیک یا تغلب‏نگر. از این رهیافت، تعبیر به اندیشه و علم سیاست توهمى یا توهم شده و ضد علم (حقیقى - تعینى) سیاسى است؛
      سوم، سیاست و علم سیاست دو ساحتى، متعادل و متعالى، که از این رویکرد و رهیافت تعبیر به اندیشه و علم سیاست حقیقى و یقینى مى‏گردد.
      بدین‏سان در سیاست از این حیث دو رویکرد حقیقى - یقینى و غیر یا ضد آن وجود دارد: یکى، رویکرد سیاسى و عملى سیاسى متعادل و متعالى دو ساحتى؛ دیگرى، رویکرد سیاسى و عملى سیاسى نامتعادل و نامتعالى تک ساحتى و تنازعى طبیعى مرکب از دو رهیافت متعارض یعنى رهیافت غیر عملى یا شبه عملى سیاسى و رهیافت ضد علمى (حقیقى - یقینى) سیاسى. گاه از رویکرد علمى سیاسى تعبیر به حکمت و فلسفه سیاسى به معناى اعم شده است. کما این که رهیافت پندارگرایى و نیز توهم‏گرایى سیاسى یعنى شبه علم و ضد علم سیاسى به ترتیب تفلسف و سوفیسم یا حکمت ظنى و حکمت توهمى خوانده شده‏اند.
      ویژگى نظرى عملى سیاست‏
      پدیده عینى و واقعى سیاست به معناى تدبیر و تدبیر عام یا عموم، ذاتاً فراگردى مرکب و متشکل از دو فرآیند است، یعنى هم داراى جنبه و جهت نظرى و اندیشگى بوده و هم داراى جنبه و جهت عملى تا اجرایى است. بدین سبب، علم سیاست نیز داراى فراگردى با دو فرآیند، یکى تحقیقى اعم از توصیفى - تحلیلى، تجریدى و انتزاعى یا نظرى، و دیگرى تحققى، عملى تا اجرایى و عینى است.
      بدین سان علم سیاست یا علم پدیده سیاست یعنى پدیده‏شناسى سیاسى نیز همچون سیاست، فراگردى با دو فرآیند نظرى و عملى است. بنابراین سیاست و سیاست‏شناسى یا عین و علم سیاسى هم جنبه توصیفى، تبیینى و تعلیلى داشته هم جنبه تعیینى، تجویزى و توجیهى دارد. در نتیجه سیاست و علم سیاست، پدیده و علمى نظرى - عملى و اجمالاً تبیینى - تجویزى بوده و گزاره‏هاى منطقى علمى آن هم شامل گزاره‏هاى خبرى است و هم داراى گزاره‏هاى انشایى و امرى. بدین سان حوزه و گستره یافته‏ها، داده‏ها و آموزه‏هاى علم سیاست نیز در برگیرنده قضایا، قوانین، یا همان گزاره‏هاى توصیفى - تحلیلى - تعلیلى و حتى تبیینى بوده به ترتیب شامل عوارضى کمى و کیفى یا نمودشناسى واقعیت سیاست و سیاسى، ماهیت، مفاهیم و مبانى یا حدود، تعاریف بود و بودشناسى سیاسى و سرانجام حقیقت یا حقایق پدیده‏هاى عینى سیاسى و سیاست و علت کاوى و بنیادشناسى آن، مى‏باشند. برخى از توصیف نمودها یا نمودشناسى صرف تعبیر به دانش سیاسى PS.)Political science) مى‏نمایند. آگوست کنت برترین مروج این راهبرد سیاسى و علمى و منطقى سیاسى است. مجموعه یا منظومه نمودشناسى، بودشناسى و بنیادشناسى سیاسى از سویى و هنجارشناسى را از سوى دیگر مى‏توان علم سیاسى به معناى اعم دانست. در مواردى از این معارف تعبیر به شناخت یا بینش سیاسى P. K.)Poletical Knowlege) و حتى معرفت سیاسى مى‏کنند. افرادى همچون هیوم‏9 موضوعیت و وجود هر دو و گستره‏هاى نظرى و عملى علم سیاست را در حوزه سیاسى تأیید مى‏کنند.
      آگوست کنت و به تبع وى پوزیتیویست‏هاى سیاسى، شناخت و بینش سیاسى و در حقیقت بینش سیاسى انسانى و متعالى را (به ظاهر) نفى و طرد کرده و علم سیاست را بر اساس بینش سیاسى طبیعى و بلکه بینش طبیعى سیاسى، مرادف دانش سیاسى و نمودشناسى سیاسى مى‏پندارد.10 هرچند تناقضات زیادى در نظریه وى مشاهده مى‏شود. برخى از اگزیستانسیالیست‏ها، فنومنولوژیست‏ها، بودشناسان و معناکاوان، یا به دنبال آنان، هرمنوتیک‏ها و طرفداران گفتمان، به نفى نمودشناسى علمى سیاسى پرداخته و در عوض به اشکال گوناگون درون‏کاوى و معنایابى سیاسى به عنوان مبادى، مواد و خمیرمایه علم سیاسى توجه مى‏نمایند. ادموند هوسرل، ویتگنشتاین و مارتین هایدگرى‏ها و حتى پیش از آنها، کى کگارد را مى‏توان در این راستا به شمار آورد. هرچند برخى گرایش‏هاى نسبیت‏گرایى مطلق و به ویژه نیهیلیسم پسامدرنیستى، در مورد هر دو گستره و گزاره‏هاى نظرى و عملى به تردید تا سرحد تحیّر عموماً و به ویژه در حوزه انسانى، اجتماعى و بالأخص سیاسى کشیده و مى‏کشانند. کتاب و نظریه حقیقت و روش گادامر و نیز نظریه و کتاب علیه روش فیرابند تا نظریه گسست (تاریخى) فوکویى و پیروان وى را مى‏توان در این زمره دانست.11
      در هر صورت این ویژگى، برترین ویژگى «نظرى - عملى» یا «کاربردى» پدیده سیاست و علم سیاست به شمار مى‏رود. بدین ترتیب علم سیاست، علمى نظرى - عملى، درونى - برونى، معنا کاو - صورت‏ساز محسوب مى‏شود. (علم) سیاست در نتیجه علمى تجربى - تجریدى - تجویزى و نیز استقرایى - استدلالى - استنباطى یا اجتهادى و تفسیرى (هرمنوتیکى)، به صورت توأمان بوده و از این حیث متکثر است. بدین ترتیب، سیاست و علم سیاست پدیده و علمى بوده که مبادى و علل چهارگانه فاعلى - غایى و مادى - صورى جامعه و کشور، در آن موضوعیت داشته و مورد وارسى و واسازى قرار مى‏گیرند.
      سیاست و علم سیاست، بدین‏سان پدیده و علمى با مراتب سه‏گانه و آمیزه‏اى از آموزه‏هاى حقیقى، ماهوى و واقعى یا بنیادشناسى، بودشناسى و نمودشناسى است. به تعبیرى دیگر، پدیده و علمى متشکل از ارزش، بینش و دانش سیاسى یا دانایى، بینایى و آگاهى به شمار مى‏رود. حتى به تعبیرى مى‏توان آن را پدیده و علمى مرکب از داشته‏هاى فطرى، عقلى و عقلانى یا بدیهى و ضرورى مثل ضرورت و ضروریات امنیت، عدالت، نظم، دولت و مانند اینها، مبادى سیاسى، داده‏ها و افاضات وحیانى و نیز یافته‏هاى حسى، استقرایى، تجربى و عرفى عملى و واقعى سیاسى دانست.
      علم سیاسى در ایران کنونى، از سویى به سبب واماندگى چندین قرنه این کشور و ملت - دولت از توسعه، تمدن و تولید عملى و علمى سیاسى و به حاشیه‏راندگى و انزواى اندیشگى و علمى سیاسى، اساساً و غالباً هم ترجمان و هم بازتاب علم سیاسى غربى غالب مدرن و اخیراً پسامدرن بوده و به شدت تحت تأثیر پارادایم علم سیاسى طبیعى مدرنیستى (مکانیستى: ماکیاولیستى - هابسى) و نیز علم طبیعى سیاسى پوزیتیویستى آن قرار داشته و دارد. از سویى دیگر، به سبب هم پیشینه مدنى ایرانى و هم پشتوانه دینى اسلامى، بسیارى دغدغه‏ها و حتى برخى داعیه‏ها در مواجهه با مدنیت و علم سیاسى مدرنیت، در زمینه بازپردازى و بازتولید، هضم و جذب و بومى‏سازى و یافته‏هاى سیاسى و علمى سیاسى مدرن در جریان بوده و هست. حتى فراتر از آن در تجدید یا تداوم و تأسیس یعنى تولید و بازتولید مکتب و سنت فکرى و به ویژه علمى سیاسى ایرانى - اسلامى اقدامات گوناگونى انجام پذیرفته و مى‏پذیرد. لکن هنوز به عنوان یک پارادایم و گفتمان مطرح تا چه رسد به غالب، حتى مقاوم در قبال هژمونى گفتمانى و گفتمان هژمونیک اندیشگى و به ویژه علمى سیاسى غالب غربى، به علل گوناگون، به صورت جریانى، نهادینه شده و نظام‏مند، به گفتمان علمى اسلامى و ایرانى نوآمد، روزامد و کارامد دست نیافته‏ایم. مکتب و سنت یا پارادایم و گفتمانى که در صورت برخورد راهبردى و ساختارى، چه بسا ظرفیت و توان لازم و کافى در این فرآیند را به خوبى داراست.
      در هر صورت، پیش از پرداختن به وضعیت و ترسیم گفتمان علمى سیاسى متعالى اسلامى - ایرانى، بایسته است با نگاهى گذرا به وضعیت و آثار گفتمان علمى سیاست غالب و رایج غربى بپردازیم، تا وضعیت نابهنجار و خلأ و متقابلاً ضرورت ترسیم و نیز تحقق و توسعه گرایش علمى سیاست متعالى اسلامى - ایرانى، به عنوان تنها گفتمان و پارادایم رقیب و بلکه کارآمد و در نتیجه جایگزین (آلترناتیو) در ایران، جهان اسلام و جهان فرارو، روشن و مبرهن گردد.
      1. علم سیاست جدید، جارى و جهانى‏
      الف) پیدایى و سیر تحولات پنداره علمى سیاسى مدرنیستى‏
      علم سیاست مدرنیستى، که همچنان پارادایم و سنت علمى سیاسى جارى و حتى جهانى به شمار مى‏آید، با علم سیاست طبیعى و با انگاره ارگانیستى ماکیاولیستى (قرن شانزدهم میلادى) آن هم با گذار از آموزه‏هاى عقلى نمایانه و دینى فلسفى سیاسى منحط شده مسیحیت در آن زمان در غرب به ویژه در فلورانس ایتالیا به عنوان خاستگاه و پایگاه نوزایى و رنسانس یا تجدید حیات سیاسى و مدنى مغرب زمین آغاز شده و تحت تأثیر هیئت و فیزیک نیوتنى، نجوم و نفوذ گالیله و در علم سیاست طبیعى مکانیکى هابزى (قرن هفدهم میلادى) - که خود آن را مکانیک اجتماعى در مقایسه با مکانیک سماوى نیوتنى مى‏خواند - بازپروریده گشته و سخت منسجم گردید.12 دکارت، هیوم، کانت تا هگل، شاخه معرفتى، و لاک، منتسکیو، روسو و برک شاخه نظرى این جریان سیاسى و اندیشگى و علمى سیاسى را به موازات هم فرا مى‏بردند.13 این جریان در علم نمودشناسى یا پوزیتیویستى و اثباتى آگوست کنتى در قالب دانش طبیعى سیاسى با الگوهاى علوم طبیعى و به ویژه شیمى و مهندسى، به اوج خود رسید.14 این دو شاخه معرفتى و نظرى علم سیاسى مدرنیستى، توسط جان استوارت میل (قرن نوزدهم میلادى) وارد فلسفه تحلیلى و سیاست لیبرالیستى گردید.
      پوزیتیویسم با شعار ارزش زدایى علم سیاست، و نفى چیستى‏شناسى و حتى هستى‏شناسى از حوزه اندیشه و علم سیاسى، به دانش سیاسى محض یعنى آگاهى‏هاى سیاسى در حد نمودشناسى و صرف شناخت عوارض (کمى و کیفى) خارجى سیاست و پدیده‏هاى سیاسى و مطالعه و بررسى چگونگى آن‏ها یعنى چگونگى‏شناسى سیاسى بسنده کرد. این جریان در زمان خویش، بازتاب گسترده و آثار وسیعى بر اندیشه علمى و علم سیاسى و شى‏ءوارگى و آمارگرایى افراطى، از جمله در ایران آن هم چه بسا به صورت وارداتى، مصرفى و تقلیدى صرف و نیم‏بند داشت. پوپر و اصل ابطال‏پذیرى و جریان رفتارگرایى و حتى مابعد رفتارگرایى مربوطه، بسیارى از جهت‏گیرى‏هاى فکرى و علمى سیاسى در جهان و از جمله در ایران را تحت تأثیر خود قرار داده بود، به گونه‏اى که هنوز بسیارى از رسوبات آن باقى و چه بسا در آموزش‏ها و پژوهش‏هاى علمى سیاسى ما همچنان خودنمایى مى‏نمایند. با صرف نظر از دوگونه رهیافت‏اندیشگى و حتى علمى سیاسى لیبرالیستى و سوسیالیستى مدرنیستى، اگرچه متن و حداقل پیش متن گفتمان‏هاى علمى سیاسى دانشگاهى کشور هنوز متأثر از نگاه علمى سیاسى پوزیتیویستى است، امروزه جریان پسامدرنیستى، در معرکه و کشاکش بینش‏هاى علمى و دانش و علم سیاسى ایران، نیز افزوده گشته و مزید بر علت شده است. البته بایسته است توجه و تأکید نمود که اگرچه جریانات معارض علم سیاسى نمودشناسانه، اثباتى، تحصلى و نمودشناسى به ظاهر عرصه را بر آن از جمله در ایران تنگ نموده‏اند، لکن به سبب این که این‏گونه جریانات، اساساً نه قادر و بلکه نه مدعى نظریه‏اى فراگیر و قوى در مقابل نمودشناسى بوده و حتى (ظاهراً) به سبب نسبى‏گرایى ذاتى و شالوده شکنانه، از اساس این چنین پارادایمى، نظریه کلان، فرامتن و گفتمان بزرگ و هژمونیک را برنمى‏تابند، بنابراین، چالش و کشاکش علم سیاسى مدرنیستى و پسامدرنیستى، در ایران نیز به شدت در جریان است. هرچند با تأخیر زمانى گاه چندین دهه‏اى و به گونه مدگرایى و نه مدل‏گرایى مبنایى و مولد. چنان‏که زمانى تنازع میان ابطال‏پذیرى پوپرى، به عنوان آخرین مدافعان آشکار پوزیتیویستى، با اگزیستانسیالیسم تا آن‏گاه معناکاوى هایدگرى در این مرز و بوم، بر عرصه اندیشه و به ویژه علم سیاسى دانشگاهى در ایران و آموزش و پژوهش در این عرصه و در این خطه، سایه سنگین خود را افکنده بود.15
      ب) ماهیت و مبانى انگاره و علم سیاست مدرنیستى‏
      اولاً، علم سیاست مدرنیستى اساساً علم سیاسى ماتریالیستى یا علم مادى و ماتریالیستى سیاسى و در نتیجه علم سیاسى طبیعى اعم از انگاره ارگانیکى یا انگاره مکانیکى و نیز علم طبیعى سیاسى است. علمى که صرفاً به ساحت مادى، طبیعى، غریزى انسان، جامعه، سیاست و دولت پرداخته، آن را واقع‏نگرى و واقع‏گرى علمى و عملى سیاسى مى‏پندارد. در نتیجه ساحت و بعد معنوى و متعالى و ارزش انسانى سیاست و علم آن را نادیده گرفته یا نفى نموده و در هر صورت به حال خود رها مى‏سازد. این رویکرد، در قبال و در مقابل و حتى در مقابله با علم سیاسى انسانى، الهى و اسلامى قرار داشته که دغدغه و داعیه ساحت معنوى و متعالى سیاست و سیاسى را علاوه بر ساحت مادى، اقتصادى و توسعه‏اى انسانى و جامعه داشته و دارد؛
      ثانیاً، علم سیاسى مادى و طبیعى مدرنیستى اصولاً اومانیستى (بشرى طبیعى و نه انسانى الهى) بوده و در نتیجه علم سیاسى سکولاریستى و لائیستى است؛ یعنى علمى که از حیث عینى و عملى میان مادیت و معنویت جدایى افکنده و علمى صرفاً دنیانگر و دنیاگرا یا دنیاوى و به اصطلاح عرفى (سازى شده) و تک ساحتى است. این رویکرد از حیث معرفت‏شناسى، آمیخته‏اى از آموزه‏هاى لاادرى‏گرى، شکاکیت و نسبیت مى‏باشد.
      ثالثاً، این رویکرد خود تحت تأثیر دو رهیافت یا شاخه متعارض لیبرالیستى و سوسیالیستى اندیشه سیاسى بوده و به اعتبار و از نگاهى دیگر دو جریان علم سیاسى لیبرالیستى و سوسیالیستى یابرآمد آن بوده است. یعنى علم سیاست مدرنیستى، را دو رهیافت علمى شامل علم سیاسى رفتارگرا و علم سیاسى ساختارگرا تشکیل مى‏دهند.
      این جریان غالب علمى سیاسى مدرنیستى هم اینک با چالش پست مدرنیسم، خواه پسامدرنیسم و خواه فرامدرنیسم، مواجه است، که یکى، به سان دنباله و تحول مدرنیسم به شمار مى‏آید و دیگرى به مثابه تغییر جهت و نفى مدرنیسم و دست‏آوردهاى سیاسى محسوب مى‏گردد. گفتمان اگزیستانسیالیستى پسامدرنیستى علم سیاست، از جمله پدیدارشناسى، بودشناسى، معناکاوى، هرمنوتیسم و گفتمان سیاسى و علمى سیاسى، در تمامى بنیادهاى علمى سیاسى مدرنیستى یعنى مبادى ماتریالیستى، نچرالیستى، اومانیستى، سکولاریستى و حتى لائیسیته، با آن مشترک هستند.
      این انگاره‏ها تنها در مقابل ظاهرگرایى علمى سیاسى نمودشناسى پوزیتیویستى و بر ضد طبیعت‏انگارى، شى‏ءوارگى و آمارگرایى صرف و افراطى و ابزارگونگى آن ایستاده و به معارضه برخاسته‏اند. در این گستره، برخى قائل به چیزى نه چندان مشخص و قابل فهم یا درک از پدیده‏هاى انسانى، اجتماعى و سیاسى بوده و برخى دیگر با طرح نسبیت کمابیش مطلق به نیهیلیسم مى‏گرایند، آن هم نه به معناى هیچ و پوچ‏انگارى نتیجه مطلق نیچه‏اى، بلکه اینان به پیچاپیچ و سرگیجه‏آور تا سرحد تردید و سرگردانى معرفتى، روشى و علمى از جمله سیاسى فرو مى‏غلتند. به اعتبارى دیگر، علم سیاسى پوزیتیویستى با بسنده کردن به نمودشناسى یا چگونگى و چگونگى‏شناسى سیاسى، آنها را تحت عنوان دانش سیاسى یعنى آگاهى‏هاى سیاسى توجیه و تأیید مى‏کرد. بر همین اساس هرگونه چیستى یا چرایى یعنى ماهیت و حقیقت سیاسى و نیز چیستى‏شناسى و هستى‏شناسى سیاسى را غیر علمى و حتى ضد علمى تلقى ساخته و بلکه خرافه پنداشته و از حوزه منطق یا روش و دانش علمى پوزیتیویستى سیاسى خارج مى‏ساختند. اما اگزیستانسیالیسم تا پسامدرنیسم و از جمله هرمنوتیسم و پیروان نظریه یا رهیافت گفتمان، نمودشناسى یعنى چگونه و چگونگى‏شناسى سیاسى را نه این که ناکافى بدانند بلکه نفى و سلب مى‏کنند.
      غبار علم سیاسى پوزیتیویستى در ایران هنوز ننشسته، شاهد دود آتش جنگ، جدال و جدل علمى‏نمایانه و دنباله روانه به ویژه هرمنوتیک تا پسامدرنیسم با اندیشه و علم سیاسى پوزیتیویستى در این سرزمین هستیم. در همین حال که سایه‏سارهاى درهم و مغشوش پسامدرنیسم سیاسى در حوزه علمى سیاسى نیز از سویى اذهان را به خود جلب و از دیگر سو دچار اغتشاش مى‏نماید.
      پیشینه مدنى یونانى و رومى و نیز پشتوانه اساطیرى، ماتریالیستى و سوفیستیکى و نیز پشتوانه اساطیرى، ماتریالیستى و سوفیستیکى پیشا سقراط و نیز پسا ارسطویى شکاکیت، نسبت‏گرایى و لاادرى گرى آن، و بازتاب مدرن آن، خود موضوع مبحثى جداگانه است.
      2. علم سیاسى اسلامى، ایرانى و متعالى‏
      الف) سیر پیدایى و سیر تحولات علم سیاسى متعالى‏
      علم سیاست اسلامى که در سنت حکمت جاویدان ایرانى نیز سابقه داشته، علم سیاسى متعالى است. یعنى اصولاً علم سیاسى انسانى بوده و به تبع آن از حیث عینى و عملى دو ساحتى است؛ هم ساحت مادى و دنیوى انسان، جامعه انسانى و سیاست را تأیید نموده و بر مى‏تابد و هم ساحت معنوى و معرفتى یا متعالى سیاست (انسانى)، جامعه انسانى و سیاسى و انسان را نه تنها نفى نکرده و نادیده نمى‏انگارد بلکه هم منظور و هم مورد عمل قرار مى‏دهد.
      این علم همچنین از حیث معرفت‏شناسى، علمى حقیقى، یقینى و واقعى بوده و آمیزه‏اى از آموزه‏هاى عقلانى و حتى شهودى، وحیانى و عرفى یا تجربى مى‏باشد. در نتیجه وحدت و (در عین) کثرت، ثبات و (در عین) تغییر، مطلق و نسبیت و سیرت و صورت و حس و احساس را جملگى به هم مى‏پیوندد.
      این نگرش و گرایش علمى سیاسى، بدین سان شامل هم نمودشناسى یا دانش حسى و تجربى سیاسى بوده و هم بودشناسى یا چیستى‏شناسى سیاسى که با منبع وحى و به روش استنباط، اجتهاد، تفهم و تفسیر (هرمنوتیک) و تفقه (تحلیل متن و محتوا) و حتى تأویل (معناکاوى) درک مى‏گرداند، و در عین حال بنیادشناسى یا هستى‏شناسى سیاسى را که با کمک عقل، ضروریات عقلى و فطرى و حتى شهود و کشف و اشراقات قلبى و عرفانى و به روش استدلالى (یا اکتشافى) به دست مى‏آیند را به صورت توأمان و بهینه، تأیید نموده، بسیج کرده و به کار مى‏آورد. در این نگاه، علم سیاسى متعالى، متشکل از مراتب سه گانه است: دانش سیاسى یعنى آگاهى‏هاى سیاسى حسى، استقرایى، تجربى و عرفى عینى و عملى یا چگونگى و چگونه‏شناسى سیاسى؛ بینش سیاسى و مفاهیم و مبانى سیاسى وحیانى، شرعى، دینى و اسلامى سیاسى؛ دانایى سیاسى و ارزش‏هاى بنیادین تکوینى، فطرى، عقلى و استدلالى سیاسى یا هستى‏شناسى فلسفى سیاسى.
      بنیاد - هستى‏شناسى سیاسى‏
      ب) ماهیت و مبانى علم سیاست متعالى‏
      این چنین علم سیاسى، جامع مراتب هستى، چیستى، چگونگى سیاسى یا بنیاد، بود و نمودشناسى بوده، منابع عقلى و حتى قلبى (یعنى احساسات برین)، وحى و حسى یا عرفى و نیز روش‏هاى استدلالى و حتى کشفى یا شهودى، استنباطى یا اجتهادى (تفسیرى، تأویلى و معناکاوى) و سرانجام استقرایى و تجربى را در یک ساختار راهبردى، به صورت توأمان و مکمل فراهم ساخته و به کار مى‏آورد. بنابراین نکات قوت، دغدغه و داعیه‏هاى ظاهرى تمامى رویکردها و رهیافت‏هاى علمى سیاسى نامتعالى اعم از غیر یا ضد متعالى را به صورت حقیقى در خود داشته و از تمامى نارسایى‏ها و ناسازوارى‏هاى درونى و ذاتى این رهیافت‏ها و رویکردهاى آن‏ها برکنار است.
      این اندیشه و علم از حیث این که تمامیت مراتب سه گانه ساختارى حقیقى ماهوى - واقعى فرایندهاى دوگانه نظرى - عملى یا تحقیقى - تحققى پدیده سیاست را با تمامى منابع عقلى - وحیى - حسى و روش‏هاى استدلالى و حتى کشفى - استنباطى و اجتهادى و تفسیرى و استقرایى و تجربى به صورت راهبردى در یک ساختار و فرایند بسامان و بهینه مورد شناسایى قرار مى‏دهد، بنابراین علم یقینى به شمار مى‏رود. ضمن این که در پى شناخت و دست‏یابى به سیاست و سعادت حقیقى است. همچنین به سبب آن که مفاهیم محکم و استوار سیاسى به صورت متقن از ناحیه وحى الهى و بدون کمترین تذبذب و تزلزل متعارف ذهن و ضمیر انسانى تنزیل شده و در اختیار و مورد بهره بردارى قرار مى‏گیرند، یقینى مى‏باشند. یقین علمى سیاسى، اعم از یقین عقلى، فطرى و استدلالى، یقین مفهومى و وحیانى و حتى یقین حسى استقرایى، تجربى و عرفى است. مورد نخست بسان ضرورت امنیت و نظم و نظام و حتى دولت و یا عدالت؛ مورد دوم بسان مفهوم، مبانى و حدود امنیت اعم از امنیت درونى و ایمان یا امنیت بیرونى؛ مورد سوم بسان سازوکارهاى تأمین و تحقق امنیت ملى همچون وجود نیروها و نهادهاى نظامى، امنیتى و انتظامى. در این چنین علمى علاوه بر اینها، وحدت در عین کثرت، ثبات در عین تغییر و تحول و مانند اینها جریان داشته و این جنبه‏ها، جهات متعارض به شمار نمى‏آیند.
      علم سیاسى متعالى در عین حال، تبیین کننده، توجیه سازنده و تطبیق دهنده نظرى و عملى توسعه مادى، اقتصادى و عمرانى، توأمان با تعادل سیاسى و اجتماعى و در جهت تعالى معنوى، فرهنگى، اخلاقى و ارزش انسانى، اجتماعى و سیاسى یا الهى است.
      در نتیجه رویکرد علم سیاسى متعالى، از این حیث نیز از برجستگى و کارآمدى ویژه و راهگشایى برخوردار مى‏باشد. به همین مناسبت‏ها، سیاست، اندیشه سازى و نظام سیاسى و از جمله فلسفه سیاسى و به خصوص علم سیاست مذکور را علم سیاست یا سیاسى متعالى، الهى، انسانى، اسلامى، فاضله، کامله و نیز برتر یا متعادل یعنى تعادل بخش و تعالى بخش در مقابل غیر یا ضد آن مى‏خوانند.
      همچنین علم سیاست متعالى، آمیزه‏اى بهینه و بسامان با ساختار راهبردى کارآمد از آموزه‏هاى نگرش‏ها و گرایش‏هاى مختلف علمى به ویژه علمى انسانى و اجتماعى بوده که بسان مبادى مادى و آلى یا ابزارى آن محسوب شده، به ویژه در برگیرنده نگرش‏ها و گرایش‏هاى مختلف (علمى) سیاسى است. اعم از نگرش و گرایش فلسفى سیاسى، نگرش و گرایش علمى (یا دانش تجربى) سیاسى، نگرش و گرایش فقهى (یا حقوقى) سیاسى و نگرش و گرایش عملى سیاست یا مدیریت سیاسى و کارگزارى سیاسى یعنى سیاست‏گذارى (عمومى) این نظام و ساختار علمى فراگیر فروع و زیرشاخه‏هاى آنها نیز مى‏باشد؛ از قبیل کلام سیاسى، اخلاق نظرى و عملى سیاسى، عرفان نظرى و عملى سیاسى، انسان‏شناسى سیاسى و روان‏شناسى سیاسى، جامعه‏شناسى سیاسى و اقتصاد سیاسى و حتى جغرافیاى سیاسى و نیز تعلیم و تربیت سیاسى و ارتباطات و اطلاع رسانى سیاسى.
      بدین ترتیب، علم سیاست متعالى، در حقیقت، عبارت از نظام علوم سیاسى یا منظومه واحد، به هم پیوسته، منسجم از علوم سیاسى فرعى و جزئى (تر) است.
      بر اساس رهیافت راهبردى سیاست و علم سیاسى متعالى، مهندسى، طراحى و معمارى ساختارى و راهبردى نظام علمى کشور و جهانى متشکل از علوم ابزارى، علوم طبیعى و حتى علوم الهى و علوم غایى و راهبردى ضرورى و ممکن بوده و قابل ترسیم، تحقق و دفاع مى‏باشد. در این نظام علمى، علوم ابزارى اعم از علوم زبان و روش‏شناسى به عنوان مبادى آلى، علوم طبیعى و ریاضى به عنوان مبادى صورى و به منظور استفاده از مدل‏ها و الگوهاى مربوطه، اولى به شکل مطلق و دومى به شکل نسبى و علوم الهى، انسانى و اجتماعى و از جمله علوم اقتصادى، به عنوان مبادى مادى آموزه‏ها و علم سیاسى محسوب شده و علم سیاسى به عنوان ساختار راهبردى علوم و علم ساختارى و راهبردى نظام و کشور، قابل تبیین و توجیه مى‏باشد.
      اینک که به برکت خداباورى و خودباورى ایرانى و اسلامى ناشى از انقلاب پربار اسلامى ایران، از سویى با چشم‏انداز بلند گستر و بیست ساله توسعه متعادل و متعالى کشور و از سوى دیگر با چالش ارتقاى کارآمدى ملى (عمومى و سیاسى) و به ویژه دولتى و از جمله اصلاح ساختارى به منظور دست‏یابى به اهداف والا ولى دست‏یافتنى چشم‏انداز، به عنوان پیش درآمد تجدید و تأسیس تمدن جدید ایرانى - اسلامى مواجه مى‏باشیم، و در همین حال، با پشتوانه نیروها و نهادهاى علمى و عملى فرهیخته و مسؤول دست اندرکار، جا دارد نیروها و نهادهاى متعدد و متنوع حوزوى و دانشگاهى را که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در زمینه اندیشه و علم سیاسى شکل گرفته و فعالیت‏هاى گوناگون پژوهشى، آموزشى، اطلاع رسانى و یا مشاوره، انتشارات و مانند اینها انجام مى‏دهند، با ساختارى شبکه‏اى و راهبردى فراهم آورد تا ضمن ایجاد همگرایى، هماهنگى و نیز همکارى یا حد همبستگى نهادى و علمى و با تبیین و ترسیم همه جانبه رهیافت اندیشگى و علمى سیاسى متعالى، به توسعه و ترویج آن پرداخت؛ کما این که با برقرارى ارتباطات، تبادلات و تعاملات داخلى، در سطح جهانى اسلام و در گستره بین‏المللى به ایجاد فهم و زبان یا گفتمان، پارادایم و ادبیات مشترک، مقاوم و پیشرو به ویژه در قبال، در مقابل و جایگزین (آلترناتیو) رویکرد و رهیافت هژمونیک علم سیاسى طبیعى و ماتریالیستى مدرنیستى و پسامدرنیستى نیهیلیستى پرداخته و در برابر آن ایستادگى کرده و فرا رفت.
      ج) پیشینه، پشتوانه و سیر نگرش و گرایش علمى سیاسى متعالى در ایران‏
      ملت و سرزمین، خاستگاه و پرورشگاه اصلى و هماره مدنیت سیاسى و اندیشه و علم سیاسى متعالى بوده است. علل و عوامل گوناگونى این پیشاهنگى را ایجاب و ایجاد نموده و دلایل، شواهد و مدارک و نیز مستندات فراوانى تأسیس و تداوم این رویکرد مدنى و رهیافت سیاسى نظرى، عملى و علمى را به اثبات مى‏رسانند.
      پیامبرى، پادشاهى یا سیاست و نیز حکمت یا عقلانیت، ارکان سه‏گانه مدنیت ایرانى بوده و اندیشه و علم مدنى و سیاسى ایران و ایرانى، برآمد و نیم‏ساز آموزه‏هاى این مثلث تاریخ‏ساز و مدنیت‏پرداز محسوب مى‏شود.
      آفت جانکاه استبداد سیاسى و خودکامگى در ایران، که چه بسا به سبب گستردگى و تنوع سرزمینى، کثرت و تکثر جمعیتى و قومى و به ویژه موقعیت استراتژیک یا سوق الجیشى و امنیتى - نظامى، و ضرورت تمرکز سیاسى و اقتدار سیاسى غالباً به صورت مزمن، و در قالب نظام شاهى، پادشاهى و شاهنشاهى و دودمان‏ها یا سلسله‏هاى سلطنتى، بر این ملت و مملکت عارض گردیده است، سیر تحولات و فراز و فرود - که طبیعى همه تمدن‏هاست - و توسعه و تمدن در این خطه دیرپاى را بیشتر تحت تأثیر خود قرار داده است. اما قوم و تمدن ایرانى اگرچه بارها از مرکز ثقل زایندگى به حاشیه و پیرامون صحنه اصلى تمدن جهانى و تولید علمى و اندیشگى رانده شده است، ولى بر خلاف زعم نادرست و پنداربافى‏هاى منفى‏انگارانه برخى‏16، هیچ گاه به زوال و در نتیجه انفعال، خاموشى یا تقلید و تبعیت محض و تسلیم‏طلبانه فرهنگ، تمدن و کانون مدنى معارضى تن نداده است. بنابراین پیوسته، دغدغه و داعیه بازسازى و بازگشت به مرکز کانونى تمدن، تمدن سازى و توسعه تا سرحد تمدن و توسعه جهانى را داشته است. سیاست و اندیشه جهان شهرى در ایران و ایران شهرى، همواره موضوعیت داشته و مورد نظر مطلوب بوده است. به همین سبب‏ها، ایران، تمدن و از جمله اندیشه، علم و دانش سیاسى ایران و ایرانى، چه در پیش از اسلام، چه در دوران اسلام و به اصطلاح در عصر کلاسیک و چه در عصر هژمونیک مدرنیسم و اندیشه، علم، سیاست و تمدن ابزارى، مادى و طبیعى آن، اساساً یکى از مراکز و آلترناتیوهاى مطرح و مدعى خواه خفته و به ویژه بیدار و برپا بوده و مى‏باشد. ایران و ایرانیان در دوران پیش از اسلام، در تمامى نگرش‏ها و گرایش‏هاى فکرى و عملى سیاسى پیشتاز و مؤسس بوده است، به خصوص در زمینه سیاست‏گذارى یا کارگزارى سیاسى‏17، حقوق سیاسى و حتى دانش تجربى به صورت تجربه‏اندوزى سیاسى که با تاریخ‏نگرى این مردم مرتبط مى‏باشد.18 بیش و پیش از همه، اندیشورزان ایرانى در زمینه حکمت و فلسفه سیاسى که با حقیقت‏نگرى و حقیقت‏گرایى پیشتاز و پیشاهنگ حتى یونان و یونیان و معلمین آنان بوده‏اند. در دوران اسلامى به ویژه در مرحله اقبال و ترقى اسلامى - ایرانى، ایرانیان تداوم بخشى و تعالى بخش تمامى گرایش‏هاى فلسفى سیاسى، فقهى سیاسى، علمى تجربى سیاسى و عملى سیاسى یا کارگزارى سیاسى شدند. کما این که در مرحله ادبار و وارونگى مدنى نیز، در عین این که به انزوا و ز
      اویه و نه زوال و به جدایى حوزه علمى و نظرى سیاسى از عرصه عملى و عینى سیاسى کشیده یا کشانیده شدند، لکن در همان حال هم هیچ وقت از حرکت و حتى زایندگى و پویایى در کمون و در زاویه‏ها نیز باز نایستادند. تقریب کلام و فلسفه، تجدید حیات فلسفه سیاسى فارابى و کاربرى این آموزه‏ها حتى در کارگزارى سیاسى توسط خواجه نصیرالدین طوسى در بازدارندگى از سیل بنیان‏کن مغولى و بازسازى ایران مغول زده و ویران شده پس از آن و در بدو دوران میانى به اصطلاح قرون وسطاى اسلامى یعنى در مراحل پیشین این دوران تا تأسیس حکمت متعالیه صدرایى و جریان اجتهادى و به ویژه مکتب فقهى شیخ انصارى، در مراحل واپسین این دوران، به عنوان نمونه، خود گواه(سر) زندگى و زایندگى فکرى و سیاسى در این وادى حتى در آن دوران است. هم اینک سنت و مکتب فکرى، علمى و فلسفى سیاسى ایرانى - اسلامى متعادل و متعالى، دغدغه و داعیه بازگشت به صحنه توسعه و تمدن‏سازى و سیر به سوى مرکزیت ثقل و کانون زایندگى مدنى و نظرى سیاسى، آن هم به عنوان جایگزین معارض و بلامعارض رویکرد، رهیافت و راهبردى سیاسى و علمى سیاسى مدرنیستى - پست مدرنیسمى غالب غرب را دارد. فرآیندى که ظرفیت‏هاى لازم را به سبب پیشینه ایرانى و پشتوانه اسلامى و انگاره و ذخایر امامت شیعى پیش گفته داشته و شرایط و زمینه‏هاى کافى، همراه با فقدان موانع و وجود عوامل را دارد. رویکرد، رهیافت و راهبرد سیاست و اندیشه و علم سیاسى متعادل و متعالى، با چشم‏انداز نهایى جهانى‏گرایى مهدوى و مهدویت، چشم‏انداز میان برد تمدن‏سازى ایرانى، اسلامى و نوین و چشم‏انداز بیست ساله توسعه متعادل و متعالى ایرانى - اسلامى جدید، هم اینک با چالش ارتقاى کارآمدى ملى، عمومى و دولت مواجه است. چشم‏انداز و چالشى که با بازآمدى، بهینه‏سازى و تبیین مبانى و ساختار یا نظام علمى سیاسى به ویژه فلسفى و فقهى سیاسى یا مدنى متعالى و با ترسیم و تحقق دانش سیاسى تجربى و به خصوص نگرش و گرایش سیاست‏گذارى یا کارگزارى و مدیریت راهبردى و راهبرى سیاسى اسلامى ایرانى نوین یا متعالى، کاملاً دست‏یافتنى و امکان‏پذیر مى‏نماید.
      برآمد
      علم سیاسى متعالى، در قبال و بلکه در مقابل و جایگزین علم سیاسى متعارف مدرنیستى و پسامدرنیستى، با رهیافت راهبردى، یا علم متعالى سیاسى به منظور تبیین، ترسیم و تحقق توسعه مادى توأمان با تعادل سیاسى و اجتماعى و در جهت تعالى معنوى، اخلاقى و فرهنگى، از هر حیث هم ضرورى بوده و لازم است و هم ممکن بوده و عملى مى‏باشد. چشم‏انداز توسعه متعادل و متعالى جمهورى اسلامى ایران، که داعیه و دغدغه حکومت و حاکمیت حکمت متعالى و بر اساس آن را دارد، به منظور پدیده‏شناسى نظرى اعم از توصیف - تحلیل و تعلیل نظرى و نیز تجویز - تبیین و تطبیق عملى و کاربردى علمى نظریه سیاسى یا نظام نظریه سیاسى کشور و دولت، از سویى و ترسیم و تحقق علمى کارآمدى ملى و ساختار کارآمد نظام سیاسى، نگرش و گرایش علمى سیاسى و توسعه علم سیاست متعالى را ایجاب مى‏نماید. بایسته و شایسته است با همکارى علمى و عملى تمامى نیروها ونهادهاى پژوهشى، آموزشى و فرهنگى یا سیاسى اعم از نظرى و عملى، در قالب شبکه‏اى بسامان و بهینه، این چنین فرآیندى تسهیل و تسریع شده و همچنین تقویت و تشدید گردد. هرگونه کاستى یا سستى و تعلل در این زمینه، سبب جلب آسیب‏هاى هم دینى و هم سیاسى، چه نسبت به کشور و چه اسلام، خواهد شد.
      تبیین تفصیلى و ترسیم نظام علم سیاست متعالى و راهبردى، فلسفه علم سیاسى متعالى، روش‏شناسى تحلیلى و راهبردى علمى سیاست، معرفت‏شناسى سیاسى و علمى سیاسى، شناخت علمى سیاسى و حتى علم کلام سیاسى، علم تفسیر سیاسى قرآن، علم اخلاق سیاسى اعم از فردى، جمعى و اجتماعى تا بین‏المللى، امتى و بین امتى و جهانى و حتى علم عرفان سیاسى اعم از نظرى و عملى، به عنوان زیرمجموعه نظام علمى سیاسى راهبردى، از اهم ضروریات در راستاى توسعه علم سیاست نظرى و عملى راهبردى و متعالى مى‏باشند.19 نقادى علم سیاسى متعارف، مدرنیستى و حتى پسامدرنیستى از جمله گرایش‏هاى هرمنوتیکى و گفتمانى معناکاوانه از سویى و نگرش‏هاى علمى پوزیتیویستى سیاسى از دیگر سو، نقطه عزیمت این حرکت بوده و گرایش به نظریه‏پردازى و آن‏گاه نظریه سازى، از ارکان این فرایند تولیدى و تأسیس اندیشه و علم سیاست متعالى محسوب مى‏شوند.
      در خاتمه پیشنهاد مى‏گردد: اولاً، واژگان ترکیبى و عنوان «علم مدنى»، که اعم از «علم سیاست» بوده، بیشتر به کار گرفته شود، زیرا سیاست، عبارت از راهبرد جامعه (مفروض از وضعیت موجود «الف» به وضعیت مطلوب «ب») است. بنابراین علم سیاست، علم راهبرد و احیاناً علم ساختار راهبردى و نیز راهبرد ساختارى این فرابرد محسوب مى‏گردد. در این صورت مطالعه و شناسایى جامعه و وضعیت (موجود پدیده یا) جامعه «الف» در حال یا گذشته، به عنوان پیشینه و پشتوانه آن و نیز (پدیده یا) جامعه و وضعیت مطلوب «ب» در آینده، در مطالعات «علم سیاست»، به صورت مقدمه و احیاناً لازمه فرآیند سیاست و راهبرد یا ساختار آن مورد توجه و وارسى قرار مى‏گیرند؛ حال این که در علم مدنى، خود این پدیده‏ها و اوضاع موجود و مطلوب، ارکان و اجزاى اصلى و متن علمى سیاسى محسوب شده و موضوع اصیل آن هستند.
      علم مدنى، شناخت فرد، گروه، جامعه و جهان مورد عمل و مورد نظر سیاست و سیاسى را علاوه بر سیاست به معناى سیر و ساختار راهبردى دربرمى‏گیرد.
      بدین سان علم مدنى اعم است از:
      الف) شامل: 1. انسان‏شناسى سیاسى، روان‏شناسى سیاسى و شناخت سیاسى فرد یا فردشناسى سیاسى؛
      2. جمعیت‏شناسى، گروه‏شناسى، جامعه‏شناسى سیاسى و شناخت گروه سیاسى یا جماعت، اجتماع(گرایى) و جامعه‏شناسى سیاسى؛
      3. جهان‏شناسى سیاسى یا امت، ملت و روابط و ساختار بین امت و بین ملت‏شناسى سیاسى یا شناخت بین مللى، بین امتى و جهانى سیاسى؛
      ب) شناخت سعادت، آرمان‏ها و استراتژى یا غایت، سعادت‏شناسى سیاسى و حتى سعادت سیاسى‏شناسى؛
      ج) سیاست‏شناسى و علم و شناخت سیاست و سیاسى، شامل:
      1. شناخت ساختارى یا ساختارها و (نیروها) نهادهاى سیاسى به ویژه دولت‏ها، نظام‏هاى سیاسى و ساختارشناسى سیاسى یا ساختار سیاسى‏شناسى؛
      2. شناخت راهبردى یا راهبردهاى سیاسى، روش‏ها و رفتارهاى سیاسى و راهبردشناسى سیاسى و شناخت راهبردهاى سیاسى؛
      با تمامى مبادى عقلى، مبانى بینشى، اصول نظرى و عملى، عوامل و موانع، گونه‏هاى مختلف و... است.
      ثانیاً، لازم است از سویى نظام راهبردى علوم، اعم از ریاضى، منطقى و فلسفى طبیعى، الهى، انسانى و نیز اجتماعى و در همین راستا علم یا علوم سیاسى یا مدنى، تبیین و ترسیم شود و خاستگاه و جایگاه علم مدنى و سیاسى در ساختار و سیر آن روشن گردد. همچنین رابطه، تعامل و تناسب علوم و فنون و به ویژه میان علم سیاسى و مدنى با سایر علوم مشخص گردد. در این صورت، سایر علوم به عنوان مبادى آلى یا ابزارى، مادى و حتى صورى یا ساختارى سیاست و علم سیاست یا مدنى در سامان‏دهى و راهبرد عمومى و فرابردى کشور و در ارتقاى کارآمدى ملى و نظام سیاست به شمار مى‏آیند. کما این که سیاست و علم مدنى و سیاسى نیز متقابلاً صورت و علت صورى و ساختار راهبردى تمامى علوم و فنون و یافته‏ها و قابلیت‏هاى آنها در ترسیم و تحقق سرنوشت ملى و عمومى محسوب مى‏گردند.
      چنان که از سوى دیگر، بایسته و شایسته است نظام راهبردى و ساختارى خود علم سیاست یا علم مدنى، اعم از مبانى، اجزا، ارکان، اصول و نیز زیرمجموعه‏ها و در حقیقت زیرمنظومه این علم را بر اساس اهم مطالب پیش گفته تبیین و ترسیم نموده و تحقق بخشید، یا زمینه‏ها و شرایط لازم و کافى بازپردازى، تولید و تأسیس و نیز زایش، افزایش و پویش و پایش این رویکرد علمى متعالى را برآورده ساخته و فراهم کرد. روش فارابى در ترسیم نظام علمى و تبیین علم مدنى و جایگاه و اجزاى آن در این ساختار و بلکه در این فرآیند، بسیار راهگشا خواهد بود.
      در علم سیاست متعالى، هم علم، علم متعالى بوده یعنى به بررسى چرایى یا هستى‏شناسى، چیستى‏شناسى و چگونگى‏شناسى (متعادل و متعالى) نظرى و عملى پدیده سیاست مى‏پردازد و هم سیاست، پدیده و سیاست متعالى بوده؛ یعنى دو ساحتى است. بنابراین علم متعالى سیاست یا علم سیاست متعالى، در حقیقت علم متعالى سیاست متعالى است، نه علم طبیعى سیاست طبیعى که در حقیقت علم طبیعى سیاست و علم سیاست طبیعى محسوب مى‏گردد.
      پى‏نوشت‏ها
      1. مقاله حاضر بخشى از پژوهشى است که به سفارش کارگروه علوم سیاسى دفتر جنبش نرم‏افزارى و توسعه علوم اسلامى در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى انجام شده است.
      2. استادیار علوم سیاسى دانشگاه تهران.
      3. ر.ک: هربرت مارکوزه، انسان تک ساحتى.
      T.P.K (The view and chellange of trancendental political knowledge).
      4. رضا داورى، شمه‏اى از تاریخ غرب زدگى‏ها - وضع کنونى تفکر در ایران (تهران: سروش، چاپ دوم، 1363) ص 14 و 16.
      5. در یک نگاه، «علم مدنى» به معناى علم پدیده مدنى یا پدیده‏شناسى مدنى و مدینه اعم از اجتماع مدنى و کشور بوده و فراتر از «علم سیاست» یا سیاسى مى‏نماید، زیرا علم مدنى شامل علم یا انتقال به چشم‏انداز علوم سیاسى بوده و اعم از آن است، زیرا علم سیاست، در کلى‏ترین و فراگیرترین مفهوم، علم تدبیر یا سامان‏دهى و راهبرد جامعه و کشور محسوب مى‏شود، که در این صورت علم خود جامعه و کشور یا مدینه و نیز علم هدف، استراتژى، مطلوبات و مطالبات ملى و سیاسى با سعادت و غایت و آرمان‏هاى ملى، در علم سیاست جزء اصلى و از ارکان یا علم سیاست محسوب نمى‏شود. حال این که در علم مدنى، علم جامعه مدنى اعم از علم جامعه مدنى یا سیاسى یعنى جامعه‏شناسى مدنى و سیاسى و نیز علم کشور به عنوان ظرف مظروف سیاست، مدنیت جامعه مدنى و نیز علم غایت مدنى یا سعادت و آرمان‏هاى مدنى نیز از ارکان این علم به شمار مى‏آید.
      6. لئو اشتراوس، از منتقدان بنام دانش سیاسى طبیعى یا پوزیتیویستى است. ر.ک: لئو اشتراوس، فلسفه سیاسى چیست؟ ترجمه فرهنگ رجایى (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
      7. ابونصر محمد، فارابى، فصول منتزعه (تهران: الزهرا، چاپ دوم، 1405ق) ص 17.
      8. خواجه نصیرالدین محمد طوسى، اخلاق ناصرى (تهران: خوارزمى، چاپ سوم، 1364) ص 254.
      9. جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى (تهران: حکمت، 1366) ص 145، واژگان اضافت (Relation) و ص 630 و ص 631 (نسبت، نسبى و نسبیت و نسبیت شناخت).
      10. ر.ک: مهدى حائرى، کاوش‏هاى عقل عملى (تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361).
      11. آگوست کنت، در فلسفه پوزیتیویستى و سیاست پوزیتیویستى از جمله، ر.ک: لئو اشتراوس، پیشین.
      12. کتاب شناخت علامه جعفرى برگرفته از ترجمه و شرح نهج البلاغه ایشان و جلدهاى 7 و 8 در پاسخ راسل ر.ک: محمدتقى جعفرى، ترجمه و شرح نهج البلاغه (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360).
      13. ر.ک: لئو اشتراوس، پیشین. خداوندان اندیشه سیاسى، مبحث علم سیاست از نگاه هابس.
      14. ویلیام تى. بلوم، نظریه‏هاى نظام سیاسى، ترجمه احمد تدین (تهران: آران، 1373) به ویژه ج 2.
      15. رجوع شود به اثر پرآوازه ولى ترجمه نشده فلسفه پوزیتیویستى کنت و نیز علم مدنى فارابى و جامعه‏شناسى کنت اثر در حال انتشار نگارنده.
      16. نگاه کنید به مباحث و مشاجرات سروش، داورى یا مباحث فردید و یحیى مهدوى.
      17. حتى عنوان کتاب زوال اندیشه سیاسى در ایران، اثر دکتر طباطبایى، نشان دهنده چنین نظریه و رهیافتى است. هرچند از حیث تاریخ نگارى نگاه وى مقرون به صحت بنماید لکن از حیث تاریخ نگرى و به ویژه تاریخى‏گرایى سیاسى و اندیشگى چنین نیست.
      18. براى نمونه، میشل فوکو، ایرانى‏ها چه رویایى در سر دارند؟ ترجمه معصومى (تهران: هرمس، 1377) ص 32 و 42.
      19. آثار فارابى به ویژه احصاء العلوم، آراء اهل مدینه، سیاست مدنیه، المله و نیز آثار در مورد او همچون اخلاق ناصرى خواجه نصیر و فلسفه مدنى فارابى اثر داورى، در این زمینه مرجع اصلى به شمار مى‏آیند.

      فصلنامه علوم سیاسی - شماره 30

    نظر به مطلب
    نام:
    ایمیل:
    متن: 500 حرف دیگر میتوانید تایپ کنید
    کد امنیتی: 88509
     
    اخبار و مصاحبه ها