انسان، پدیدهاى با دو ساحت مادى و معنوى است. تبیین علمى، ترسیم عملى و تحقق عینى ساحات دوگانه انسان و جامعه انسانى به صورت توأمان، ضرورتى اجتنابناپذیر و نیازى فزاینده محسوب مىگردد. نگرش فکرى سیاسى و گرایش عملى سیاسى رایج و غالب در دوران مدرن از ساحت متعالى انسانى در عرصه سیاسى و حتى اجتماعى غفلت کرده و چه بسا آن را نفى و انکار مىنماید. نارسایى تک ساحتى و ناسازوارىهاى درون زاى این جریان، امروزه به شکل نسبیت مطلق مدرنیستى و یا نهیلیسم معرفتى، روشى و علمى سیاسى، در حال پدیدار شدن است که خود باعث بسیارى بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در سطح داخلى، خارجى و بینالمللى است. بر این اساس، سیاست متعالى و اندیشه و «علم سیاسى متعالى»، «چشم انداز» آینده علم سیاسى را در سطح ملى، جهان اسلام و بلکه جهانى تشکیل مىدهد. «چالش علم سیاسى متعالى» فرا رو، درک این ضرورت و تبیین علمى، تنظیم و ترسیم عملى و تحقق عینى این چنین علم و چشمانداز علمى است.
واژههاى کلیدى: چشم انداز، علم سیاست، علم سیاسى طبیعى، علم طبیعى سیاسى، مدرنیسم، پست مدرنیسم، نیهیلیسم، علم سیاسى متعالى.
پیش درآمد
الف) چالش و چشمانداز اندیشه و علم سیاست، هماره پرسهاى تاریخى و کمابیش پایدار و جهانى و از جمله اسلامى و ایرانى بوده است. پاسخ بدان، علم سیاست متعالى یا انسانى و اسلامى به عنوان رقیب و جایگزین (آلترناتیو) اندیشه و بدل سنت و پارادایم علم سیاست طبیعى و ماتریالیستى غالب (غربى) مىباشد. اندیشه و علم سیاسى متعالى و سیاست متعادل و تعالى بخش ناشى از آن به گونهاى است که ساحت فطرى، معنوى و متعالى انسان و جامعه انسانى و سیاسى، فراى ساحت (صرفاً) مادى آنها، در زندگى، سیاست و ساماندهى و راهبرد آن را مورد غفلت یا تغافل قرار نداده و توسعه مادى و اقتصادى را توأمان با تعادل انسانى و اجتماعى و در جهت تعالى فرهنگى، معنوى و اخلاقى را برتابیده، تبیین کرده و در پى تحقق عملى و عینى آن است.
سیاست طبیعى و مادى در دوران مدرن به شکل سکولاریستى یا تجزیه و جدایى معنا از ماده و برعکس، جدایى ماده از معنا و به تبع جدایى دین از سیاست، اخلاق از قدرت و نیز ارزشهاى انسانى و متعالى از نهاد و فرانهاد دولت و عرصه عمل سیاسى رخ نموده است. در نتیجه به عرفىگرایى و دنیوىسازى سیاست، قدرت، دولت و حاکمیت سیاسى گراییده است. این رویکرد نظرى و عینى علمى و عملى سیاسى در هر دو شاخصه لیبرالیستى و سوسیالیستى و در هر دو مراحل مدرنیستى و پستمدرنیستى در قالب دو رهیافت متعارض جریان یافته و همچنان کمابیش جریان دارد؛ یکى، رهیافت و فرآیند سیاسى و به اصطلاح مدنى ناقص و نارسا و به تعبیر هربرت مارکوزه - از برجستگان مکتب انتقادى فرانکفورت -3 تک ساحتى یعنى صرفاً اقتصادى و توسعهگر یعنى منفعت و سود و سوداگرایى، لذتگرایى و فرویدیسمى بوده و حتى ابزارى مىباشد. برآمد این رهیافت، جهانى شدن جارى به معناى جهانى شدن اقتصاد محسوب مىگردد. فرآیند سیاسى و به اصطلاح مدنى تنازعى یعنى داروینیستى، ناسازوار و هژمونیک است. این رهیافت، به تبعیض، استعمار، امپریالیسم و استکبار داخلى، خارجى و جهانى کشیده و تا جهانى سازى به معناى اقتصادى سازى جهان، امریکایى سازى و شکاف شکننده بینالمللى اندیشیده و مىانجامد.
در نگاه راهبردى و متعالى، مورد نخست، پندارى یا ظنى به معناى ناقص و تک سویهنگرى محسوب شده و مورد دوم، توهمى، افسانهاى، اساطیرى و دروغین به معناى ناسازگارى با حقایق و حتى واقعیات انسانى، اجتماعى و جهانى و موجد ناسازوارى یعنى برهم زننده نظام و روابط درست و متناسب انسانى و سیاسى مىباشد. از این حیث رویکرد یا نگرش و گرایش مادى و طبیعى سیاسى یا رویکرد سیاسى مادى و طبیعى، در تمامى رهیافتهاى پندارى و توهمى و نیز شاخهها و راهبردهاى متعارض لیبرالیستى و سوسیالیستى سنتى و کلاسیک، میانه و نوین و نیز رادیکال، میانهرو محافظهکارانه و در همگى مراحل مدرنیستى و پست مدرنیستى، هم آسیبپذیر بوده و هم آسیبرسان مىنماید.4 در ایران، على رغم آن همه قدمت، پیشتازى و دیرینگى و نیز دیرپایى در زایش فکرى و علمى و همچنین پیشینگى علمى و عینى مدنى و سیاسى از پیش از اسلام تا دوران اوج شکوفایى اسلامى، و در عین برخوردارى از پیشینه عقلانیت و اعتدال حکمت جاویدان ایرانى و ایرانیت که آمیزهاى از دیانت، سیاست و حکمت به شمار رفته و مىرود، همچنین علىرغم پشتوانه سترگ معرفت و معنویت اسلام، اسلامى و اسلامیت به ویژه ولایت و امامت شیعى و شیعیت، لکن رشته سیاسى در دانشگاههاى آن در طى بیش از یکصد سال اخیر تاکنون بیشتر تحت تأثیر سنت طبیعى سیاسى و سیاست طبیعى و اندیشه و دانش سیاسى ماتریالیستى قرار داشته است و همچنان در حوزه مغناطیسى هژمونى آن قرار دارد؛ بلکه در این دوره، چه بسا تنها به واردات و مصرف مصنوعات و یافتههاى سیاسى و فکرى سیاسى بسنده کرده و حتى در مواردى بدان افتخار نیز نموده است. وضعیتى که هنوز هم از آن خلاصى نیافته و به شدت از این حیث آسیبپذیر بوده و ناتوان مىنماید، به گونهاى که در طى بیش از یک قرن که از تأسیس رشته سیاسى و تداوم آن در ایران - یعنى مدرسه علوم سیاسى در مدرسه دارالفنون، و آنگاه انتقال آن به دانشگاه تهران و تأسیس دانشکده سیاسى این دانشگاه - مىگذرد، هنوز حتى یک تئورى و حتى یک تز و بلکه یک تعریف موجه، مورد اجماع و رجوع حداقل مراکز علمى و آموزشى داخلى تولید نشده یا ارایه نگردیده است. این در حالى است که شخصیتها، اساتید و حتى مدیریتهاى فرهیخته و برجسته بسیارى در این دوران، در عرصه این رشته، فعالیت کرده و غالباً آثار علمى زیادى، اعم از ترجمه و تألیف از خود بر جاى گذاشتهاند. اینان چه بسا ظرفیت تولید اندیشه و علم سیاسى ایرانى، اسلامى و جدید را با استفاده از یافتههاى دانش و اندیشه سیاسى مدرن بر مبانى و چارچوبه اسلامى و با قدرت عقلانیت، اعتدال و منطق ایرانى داشته و دارند، اما فقدان برخى شرایط و به ویژه عدم اهتمام به ضرورت تولید اندیشه و دانش سیاسى متناسب و به خصوص اندیشه و علم سیاسى متعادل و متعالى یا اندیشه و علم متعادل و متعالى سیاسى و مدنى و در برخى موارد، عدم بینش و باور به توانایىها، ظرفیتها و قدرت عرض اندام و امکان و ضرورت این مهم و بلکه اساساً خودناباورى و گاه خودباختگى را نیز بایستى سرچشمه و آبشخور این نابارورى سیاسى، علمى و فکرى سیاسى دانست. عدم تجمیع و عدم اجماع دانشمندان و دانشپژوهان این حوزه در این خطه و در طى این یک قرن اخیر، قطعاً در عدم شکلگیرى فرآیند تولید علم سیاست اسلامى ایرانى جدید یا اندیشه و دانش سیاسى ایرانى اسلامى مدرن نیز بىتأثیر نبوده و نیست.
در هر صورت به نظر مىرسد همانگونه که با انحراف مشروطیت سیاسى از مسیر اصلى ظاهراً به چاله استبداد بسیط سیاسى پیشا مشروطیت، و در واقع به چاه ویل استبداد مرکب، پیچیده و مدرن همراه با وابستگى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى خارجى در دوران پسامشروطیت دچار شدیم (به صورتى که در ظاهر از مشروطیت یا آزادى، حکومت قانون و هم استقلال و حاکمیت ملى برخوردار بودیم، ولى در واقع همان استبداد به اضافه وابستگى در قلب و قالب و در شکل و ظاهر و به اصطلاح پوستین آزادى و استقلال بود؛ وابستگى و استبدادى که به برکت انقلاب اسلامى ایران، ریشهکن گردید)، از حیث علمى و اندیشگى سیاسى نیز مىتوان ادعا و اذعان نمود که اگرچه به ظاهر از چاله جهل بسیط فکرى و علمى سیاسى به در آمدیم، ولى به چاه جهل مرکب علمى و اندیشگى سیاسى کشیده شدهایم؛ چاهى که هنوز از آن رهایى نیافته و رویکرد اندیشه و علم سیاست متعالى، مىتواند اساس، چارچوبه و نقطه آغازین چنین سنت، سیر، ساختار و پارادایمى به شمار آید.
پردازش نقادانه و به دور از هر گونه خودباختگى ناشى از غرور افراطى یا خودناباورى تفریطى و محافظهکارانه، مىتواند این رویکرد را به پارادایمى مورد اجماع و فعال در صحنه علم و عمل سیاسى مبدل سازد. سنت، مکتب و پارادایمى علمى و عملى که از سویى برآمد اسلامیت + ایرانیت + مدرنیت بوده و از دیگر سوى مىتواند برترین گزینه و جایگزین برین سیاست و دانش سیاسى تک ساحتى و تنازعى جارى کنونى تا سطح جهانى و جهانىگرایى اسلامى و مهدوى باشد.
این مقاله با نقد و نفى رویکرد مدرنیستى و پست مدرنیستى و تمامى رهیافتها و راهبردهاى علمى و سیاسى نظرى و عملى علم (و اندیشه) سیاسى، به تبیین رویکرد علم متعالى سیاست و سیاسى مىپردازد. مقاله متشکل از یک پیش درآمد، یک درآمد و یک برآمد است. مقاله به صورت گذرا، به ترتیب، مبانى و چارچوبه نظرى علم سیاست، بلکه چالش و چشمانداز آن و به ویژه علم سیاست متعالى و نیز ساختار راهبردى آن را تبیین نموده و آثار و تبعات آنها را مورد وارسى قرار مىدهد.
درآمد
علم سیاست در تعابیر گوناگون و یا فراتر از آن «علم مدنى» به طور کلى علم یا علوم پدیدههاى سیاسى یا مدنى بوده و «پدیدهشناسى سیاست و سیاسى» در رهیافتهاى متفاوت و با رویکردهاى مختلف به شمار مىآید.5
علم سیاست به معناى مطلق به اعتبار و از نگاه علم و علمى، شناخت پدیده سیاست یا سیاسى است. این چنین شناختى اعم از شناختن و شناساندن ساختار و فرآیند سیاسى مىباشد. شناخت سیاسى فراگیر خواه شناخت یک پدیده سیاسى یا پدیده سیاست و سیاسى در گستره فرو ملى، ملى، فراملى و از جمله بینالمللى و جهانى است. علم سیاست همچنین شناخت پدیدهها و نهادهایى همچون دولت، امنیت و حاکمیت ملى را که موضوعاً سیاسى بوده و نیز شناخت سیاسى پدیدههایى چون اقتصاد، اجتماع و حتى اوضاع جغرافیایى را که منظراً سیاسى هستند را دربر مىگیرد. یعنى پدیدهها و اوضاعى که از نگاه و اوضاع سیاسى و علمى سیاسى تأثیر پذیرفته و متقابلاً در نگاه و اوضاع سیاسى و علمى سیاسى تأثیر مىگذارند. علم سیاست، در حقیقت، شناخت حقیقى و یقینى محسوب شده و ضد شناخت پندارى و توهمى یا تفلسف و سوفیسم و به اصطلاح سیاست و علم و اندیشه سیاسى به اصطلاح طبیعى و تنازعى یا داروینستى است.
بدین سان، مىتوان گفت علم سیاست مدرن، بیشتر آمیزهاى از علم سیاست و سیاسى حقیقى و یقینى، علم سیاست و ضد علم سیاسى مىباشد. حال این که در علم سیاست متعالى، شبه علم و ضد علم از علم سیاسى و علم حقیقى و یقینى سیاسى متمایز شده و جدا مىگردد. همچنین علم سیاست متعالى، آمیزهاى از مراتب سهگانه دانایى سیاسى، بینایى سیاسى و آگاهى سیاسى محسوب مىشود. از این مراتب به ترتیب مىتوان به (شناخت) ارزش(هاى) سیاسى یا مبادى و بنیادهاى سیاسى و شناخت بنیادین سیاست و علم سیاسى، بینش سیاسى و دانش سیاسى یاد کرد.
این مراتب در فرایندى مرکب از دو فرایند (معکوس) نظرى یا تحقیقى و عملى یا تحققى، متشکل مىگردد.
همچنین علم سیاست مدرن، مرادف دانش تجربى، عرضى، عینى و عملى سیاسى و هرچند به ظاهر، برامد یا برایند حس، استقرا و تجربه و عرفهاى سیاسى و علمى سیاسى است. و همان (Political science)P.S یا معرفت سیاسى محسوب مىشود.
در همین راستا، علم سیاست، به ویژه از آن جا که علمى حقیقى - اعتبارى یا توصیفى - هنجارى و دستورى و به اصطلاح نظرى - علمى به ترتیب فوق به شمار مىآید، رابطه سوژه و ابژه یا فاعل شناسا و موضوع شناسایى، وضعیتى خاص و فراى سایر علوم طبیعى و حتى انسانى و اجتماعى دارد. به همین سبب، علم سیاست و شناخت سیاسى نه صرف بازتاب پدیده سیاست و سیاسى بوده، همانگونه که در پوزیتیویسم سیاسى و حتى در هرمنوتیسم ذاتگراى هیرشى موضوعیت دارد، و نه صرف ایجاد سیاست و حقیقت (آن) بوده، همان گونه که در هرمنوتیسم گادامرى و به ظاهر در تاریخگرایى و نسبتگرایى مطلق وى جریان مىیابد، بلکه بازسازى و از تولید سیاست و پدیدارى آن است.
همین طور، بر خلاف نگاه پست مدرنیستى به سیاست و دانش آن، که به گونهاى نیهیلیسم مىگراید، دانش سیاسى حقیقى و یقینى متعالى، ضمن تأیید و تأکید بر کثرت گرایى سیاسى و علمى سیاسى، از تشتت و تنازع سیاسى و علمى سیاسى ابا داشته و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت یا تنوع و تفاضل و حتى تغییر و نیز تحولات سیاسى و علمى سیاسى را در عین وحدت و ثبات بنیادهاى مشترک و جهان شمول عینى، عملى و علمى سیاست و سیاسى برمىتابد. همچون بحث ضرورت امنیت، و نظم و نظام، تعادل و عدالت، وحدت و همگرایى، آزادى سیاسى و مانند اینها و نیز اصل علیت، رابطه على، نظام على، ضرورت یا دترمینیسم سیاسى على و معلولى و مانند اینها.
ویژگى ساختارى سیاست و علم (پدیده) ساختارى
سیاست، پدیدهاى فراگیر و به اصطلاح غایى است. یعنى بسان معمار و صورت غایى و نهایى (علمى - عملى یا علمى عملى کاربردى) سایر پدیدههاى انسانى و اجتماعى به شمار مىآید. بنابراین علم سیاست نیز علمى این چنین فراگیر بوده و بسان علم صورى، ساختارى و راهبردى سایر پدیدهها و حتى علوم انسانى و اجتماعى و یا صورت مدنى سایر پدیدهها، علوم و فنون در اجتماع سیاسى و کشور محسوب مىگردد. به تعبیر فارابى، رابطه پدیده، فن و علم سیاست نسبت به سایر پدیدهها، فنون و علوم، بسان رابطه «بنائون العلوم» یا «کالرئیس البنائون للبنائین» بوده و6 به تعبیر خواجه نصیر، «صناعت صناعات» یا «ریاست ریاسات» یا «صنعت و علم رئیسه» است.7 یعنى بسان معمار در ترسیم و ایجاد نظام علمى و کاربرى و نظام بخشى سایر علوم و پدیدههاى انسانى، اجتماعى و مدنى به صورت کارآمد و اثربخش و در جهت ترسیم، تحقق و ارتقاى کارآمدى ملى، اعم از بهرهورى عمومى و اثربخش مدنى مىباشد. این ویژگى، برترین ویژگى «ساختارى» پدیده سیاست و علم سیاست به مثابه «علم راهبرد» و بلکه «علم راهبردى» محسوب مىگردد.
بدین سان سیاست، پدیدهاى تاریخى و جهانى یعنى ضرورى همگى جوامع انسانى و در گستره جهانى و در طول تاریخ (نیز) بوده و همچنان خواهد بود. به تبع آن اندیشه و علم سیاست، پیشینهاى دیرینه داشته و اندیشه و علمى تاریخى و جهانى یعنى همه زمانى و همه مکانى است؛ چنان که در هیچ زمان و گسترهاى، جهان از پدیده سیاست خالى نبوده، و به نظر مىآید در سیر پدیده اندیشه و علم سیاست نیز تاکنون على رغم فراز و فرودها، تمرکز و مرکزگریزىها و نقل و انتقالات کانونى و مدنى و حتى بسان جریان آب که گاه ظاهر و گاه پنهان شده و زیر شنها فرو مىرود، در عین حال هیچ گاه این سیر و مسیر دچار خلأ نبوده است. سیر اندیشه و علم سیاست از بدویت تا عصر مدنیت تا دوران مدرنیت و نیز تا عصر کنونى فرامدرنیت را فرا مىگیرد. چنان که به نظر مىآید پدیده سیاست و پدیدههایى همچون نهاد دولت و نظام سیاسى به مثابه یک فرانهاد مدنى و سیاسى، در سیر تداوم و تکامل سیاسى بشر، به عنوان پدیده، اندیشه و علم راهبردى، مدیریت و نظاممندى، در آینده نیز نه تنها کم رنگ نشده بلکه با کاهش جهان سختافزارى، بر جنبههاى نرم افزارانه مورد نظر و مورد نیاز بوده و کارآتر و اثربخشتر بوده و بر نقش آن بیش از پیش افزوده مىگردد.
پدیده و علم (پدیده) راهبردى
سیاست، پدیدهاى «ارادى» و به تعبیرى عملى و هنجارى محسوب مىشود، یعنى پدیدهاى هم اعتبارى، هم اضافى و هم نسبى است8، بدین معنا که سیاست به معناى ساماندهى و راهبرد (عمومى و اجتماعى کشور) در جهت اهداف، از سویى به اعتبار راهبرد به سوى اهداف، ساماندهى شده و در نتیجه اعتبارى است؛ ثانیاً، سیاست، حداقل دو طرف متقابل دارد، یکى سیاستگذار و دیگرى سیاستپذیر و به تعبیرى حاکم و محکوم، بنابراین سیاست، ساختار و فرایند آن، پدیدهاى اضافى و میان دو طرف مىباشد؛ ثالثاً، سیاست پدیدهاى نسبى است، یعنى به اعتبار مطلوب و یا نامطلوب بودن اهداف، سیاست(ها)، موضوع ارزش و ضد ارزش یا حسن و قبح، مثبت و منفى و درست و نادرست و در نهایت حق و باطل قرار مىگیرد. بنابراین علم سیاست به تبع این ویژگى سیاست، علمى خاص بوده و به همین سبب و مناسبت برخى آن را علم اعتبارى، هنجارى یا ارزشى، تجویزى و دستورى و حتى انشایى نامیدهاند. این ویژگى، برترین ویژگى «راهبردى» پدیده سیاست و اندیشه سیاسى و نیز علم سیاست محسوب مىشود. بر این اساس سه نوع سیاست و به تبع آن سه گونه علم سیاست موضوعیت مىیابند:
یکم، سیاست و علم سیاست تک ساحتى و طبیعى یا توسعهنگر، مادى صرف و ماتریالیستى. از این رهیافت، تعبیر به اندیشه علم سیاست ناقصه، ظنى و پندارى شده و شبه علم سیاسى محسوب مىشود؛ دوم، سیاست و علم سیاست تنازعى و هژمونیک یا تغلبنگر. از این رهیافت، تعبیر به اندیشه و علم سیاست توهمى یا توهم شده و ضد علم (حقیقى - تعینى) سیاسى است؛
سوم، سیاست و علم سیاست دو ساحتى، متعادل و متعالى، که از این رویکرد و رهیافت تعبیر به اندیشه و علم سیاست حقیقى و یقینى مىگردد.
بدینسان در سیاست از این حیث دو رویکرد حقیقى - یقینى و غیر یا ضد آن وجود دارد: یکى، رویکرد سیاسى و عملى سیاسى متعادل و متعالى دو ساحتى؛ دیگرى، رویکرد سیاسى و عملى سیاسى نامتعادل و نامتعالى تک ساحتى و تنازعى طبیعى مرکب از دو رهیافت متعارض یعنى رهیافت غیر عملى یا شبه عملى سیاسى و رهیافت ضد علمى (حقیقى - یقینى) سیاسى. گاه از رویکرد علمى سیاسى تعبیر به حکمت و فلسفه سیاسى به معناى اعم شده است. کما این که رهیافت پندارگرایى و نیز توهمگرایى سیاسى یعنى شبه علم و ضد علم سیاسى به ترتیب تفلسف و سوفیسم یا حکمت ظنى و حکمت توهمى خوانده شدهاند.
ویژگى نظرى عملى سیاست
پدیده عینى و واقعى سیاست به معناى تدبیر و تدبیر عام یا عموم، ذاتاً فراگردى مرکب و متشکل از دو فرآیند است، یعنى هم داراى جنبه و جهت نظرى و اندیشگى بوده و هم داراى جنبه و جهت عملى تا اجرایى است. بدین سبب، علم سیاست نیز داراى فراگردى با دو فرآیند، یکى تحقیقى اعم از توصیفى - تحلیلى، تجریدى و انتزاعى یا نظرى، و دیگرى تحققى، عملى تا اجرایى و عینى است.
بدین سان علم سیاست یا علم پدیده سیاست یعنى پدیدهشناسى سیاسى نیز همچون سیاست، فراگردى با دو فرآیند نظرى و عملى است. بنابراین سیاست و سیاستشناسى یا عین و علم سیاسى هم جنبه توصیفى، تبیینى و تعلیلى داشته هم جنبه تعیینى، تجویزى و توجیهى دارد. در نتیجه سیاست و علم سیاست، پدیده و علمى نظرى - عملى و اجمالاً تبیینى - تجویزى بوده و گزارههاى منطقى علمى آن هم شامل گزارههاى خبرى است و هم داراى گزارههاى انشایى و امرى. بدین سان حوزه و گستره یافتهها، دادهها و آموزههاى علم سیاست نیز در برگیرنده قضایا، قوانین، یا همان گزارههاى توصیفى - تحلیلى - تعلیلى و حتى تبیینى بوده به ترتیب شامل عوارضى کمى و کیفى یا نمودشناسى واقعیت سیاست و سیاسى، ماهیت، مفاهیم و مبانى یا حدود، تعاریف بود و بودشناسى سیاسى و سرانجام حقیقت یا حقایق پدیدههاى عینى سیاسى و سیاست و علت کاوى و بنیادشناسى آن، مىباشند. برخى از توصیف نمودها یا نمودشناسى صرف تعبیر به دانش سیاسى P. S.)Political science) مىنمایند. آگوست کنت برترین مروج این راهبرد سیاسى و علمى و منطقى سیاسى است. مجموعه یا منظومه نمودشناسى، بودشناسى و بنیادشناسى سیاسى از سویى و هنجارشناسى را از سوى دیگر مىتوان علم سیاسى به معناى اعم دانست. در مواردى از این معارف تعبیر به شناخت یا بینش سیاسى P. K.)Poletical Knowlege) و حتى معرفت سیاسى مىکنند. افرادى همچون هیوم9 موضوعیت و وجود هر دو و گسترههاى نظرى و عملى علم سیاست را در حوزه سیاسى تأیید مىکنند.
آگوست کنت و به تبع وى پوزیتیویستهاى سیاسى، شناخت و بینش سیاسى و در حقیقت بینش سیاسى انسانى و متعالى را (به ظاهر) نفى و طرد کرده و علم سیاست را بر اساس بینش سیاسى طبیعى و بلکه بینش طبیعى سیاسى، مرادف دانش سیاسى و نمودشناسى سیاسى مىپندارد.10 هرچند تناقضات زیادى در نظریه وى مشاهده مىشود. برخى از اگزیستانسیالیستها، فنومنولوژیستها، بودشناسان و معناکاوان، یا به دنبال آنان، هرمنوتیکها و طرفداران گفتمان، به نفى نمودشناسى علمى سیاسى پرداخته و در عوض به اشکال گوناگون درونکاوى و معنایابى سیاسى به عنوان مبادى، مواد و خمیرمایه علم سیاسى توجه مىنمایند. ادموند هوسرل، ویتگنشتاین و مارتین هایدگرىها و حتى پیش از آنها، کى کگارد را مىتوان در این راستا به شمار آورد. هرچند برخى گرایشهاى نسبیتگرایى مطلق و به ویژه نیهیلیسم پسامدرنیستى، در مورد هر دو گستره و گزارههاى نظرى و عملى به تردید تا سرحد تحیّر عموماً و به ویژه در حوزه انسانى، اجتماعى و بالأخص سیاسى کشیده و مىکشانند. کتاب و نظریه حقیقت و روش گادامر و نیز نظریه و کتاب علیه روش فیرابند تا نظریه گسست (تاریخى) فوکویى و پیروان وى را مىتوان در این زمره دانست.11
در هر صورت این ویژگى، برترین ویژگى «نظرى - عملى» یا «کاربردى» پدیده سیاست و علم سیاست به شمار مىرود. بدین ترتیب علم سیاست، علمى نظرى - عملى، درونى - برونى، معنا کاو - صورتساز محسوب مىشود. (علم) سیاست در نتیجه علمى تجربى - تجریدى - تجویزى و نیز استقرایى - استدلالى - استنباطى یا اجتهادى و تفسیرى (هرمنوتیکى)، به صورت توأمان بوده و از این حیث متکثر است. بدین ترتیب، سیاست و علم سیاست پدیده و علمى بوده که مبادى و علل چهارگانه فاعلى - غایى و مادى - صورى جامعه و کشور، در آن موضوعیت داشته و مورد وارسى و واسازى قرار مىگیرند.
سیاست و علم سیاست، بدینسان پدیده و علمى با مراتب سهگانه و آمیزهاى از آموزههاى حقیقى، ماهوى و واقعى یا بنیادشناسى، بودشناسى و نمودشناسى است. به تعبیرى دیگر، پدیده و علمى متشکل از ارزش، بینش و دانش سیاسى یا دانایى، بینایى و آگاهى به شمار مىرود. حتى به تعبیرى مىتوان آن را پدیده و علمى مرکب از داشتههاى فطرى، عقلى و عقلانى یا بدیهى و ضرورى مثل ضرورت و ضروریات امنیت، عدالت، نظم، دولت و مانند اینها، مبادى سیاسى، دادهها و افاضات وحیانى و نیز یافتههاى حسى، استقرایى، تجربى و عرفى عملى و واقعى سیاسى دانست.
علم سیاسى در ایران کنونى، از سویى به سبب واماندگى چندین قرنه این کشور و ملت - دولت از توسعه، تمدن و تولید عملى و علمى سیاسى و به حاشیهراندگى و انزواى اندیشگى و علمى سیاسى، اساساً و غالباً هم ترجمان و هم بازتاب علم سیاسى غربى غالب مدرن و اخیراً پسامدرن بوده و به شدت تحت تأثیر پارادایم علم سیاسى طبیعى مدرنیستى (مکانیستى: ماکیاولیستى - هابسى) و نیز علم طبیعى سیاسى پوزیتیویستى آن قرار داشته و دارد. از سویى دیگر، به سبب هم پیشینه مدنى ایرانى و هم پشتوانه دینى اسلامى، بسیارى دغدغهها و حتى برخى داعیهها در مواجهه با مدنیت و علم سیاسى مدرنیت، در زمینه بازپردازى و بازتولید، هضم و جذب و بومىسازى و یافتههاى سیاسى و علمى سیاسى مدرن در جریان بوده و هست. حتى فراتر از آن در تجدید یا تداوم و تأسیس یعنى تولید و بازتولید مکتب و سنت فکرى و به ویژه علمى سیاسى ایرانى - اسلامى اقدامات گوناگونى انجام پذیرفته و مىپذیرد. لکن هنوز به عنوان یک پارادایم و گفتمان مطرح تا چه رسد به غالب، حتى مقاوم در قبال هژمونى گفتمانى و گفتمان هژمونیک اندیشگى و به ویژه علمى سیاسى غالب غربى، به علل گوناگون، به صورت جریانى، نهادینه شده و نظاممند، به گفتمان علمى اسلامى و ایرانى نوآمد، روزامد و کارامد دست نیافتهایم. مکتب و سنت یا پارادایم و گفتمانى که در صورت برخورد راهبردى و ساختارى، چه بسا ظرفیت و توان لازم و کافى در این فرآیند را به خوبى داراست.
در هر صورت، پیش از پرداختن به وضعیت و ترسیم گفتمان علمى سیاسى متعالى اسلامى - ایرانى، بایسته است با نگاهى گذرا به وضعیت و آثار گفتمان علمى سیاست غالب و رایج غربى بپردازیم، تا وضعیت نابهنجار و خلأ و متقابلاً ضرورت ترسیم و نیز تحقق و توسعه گرایش علمى سیاست متعالى اسلامى - ایرانى، به عنوان تنها گفتمان و پارادایم رقیب و بلکه کارآمد و در نتیجه جایگزین (آلترناتیو) در ایران، جهان اسلام و جهان فرارو، روشن و مبرهن گردد.
1. علم سیاست جدید، جارى و جهانى
الف) پیدایى و سیر تحولات پنداره علمى سیاسى مدرنیستى
علم سیاست مدرنیستى، که همچنان پارادایم و سنت علمى سیاسى جارى و حتى جهانى به شمار مىآید، با علم سیاست طبیعى و با انگاره ارگانیستى ماکیاولیستى (قرن شانزدهم میلادى) آن هم با گذار از آموزههاى عقلى نمایانه و دینى فلسفى سیاسى منحط شده مسیحیت در آن زمان در غرب به ویژه در فلورانس ایتالیا به عنوان خاستگاه و پایگاه نوزایى و رنسانس یا تجدید حیات سیاسى و مدنى مغرب زمین آغاز شده و تحت تأثیر هیئت و فیزیک نیوتنى، نجوم و نفوذ گالیله و در علم سیاست طبیعى مکانیکى هابزى (قرن هفدهم میلادى) - که خود آن را مکانیک اجتماعى در مقایسه با مکانیک سماوى نیوتنى مىخواند - بازپروریده گشته و سخت منسجم گردید.12 دکارت، هیوم، کانت تا هگل، شاخه معرفتى، و لاک، منتسکیو، روسو و برک شاخه نظرى این جریان سیاسى و اندیشگى و علمى سیاسى را به موازات هم فرا مىبردند.13 این جریان در علم نمودشناسى یا پوزیتیویستى و اثباتى آگوست کنتى در قالب دانش طبیعى سیاسى با الگوهاى علوم طبیعى و به ویژه شیمى و مهندسى، به اوج خود رسید.14 این دو شاخه معرفتى و نظرى علم سیاسى مدرنیستى، توسط جان استوارت میل (قرن نوزدهم میلادى) وارد فلسفه تحلیلى و سیاست لیبرالیستى گردید.
پوزیتیویسم با شعار ارزش زدایى علم سیاست، و نفى چیستىشناسى و حتى هستىشناسى از حوزه اندیشه و علم سیاسى، به دانش سیاسى محض یعنى آگاهىهاى سیاسى در حد نمودشناسى و صرف شناخت عوارض (کمى و کیفى) خارجى سیاست و پدیدههاى سیاسى و مطالعه و بررسى چگونگى آنها یعنى چگونگىشناسى سیاسى بسنده کرد. این جریان در زمان خویش، بازتاب گسترده و آثار وسیعى بر اندیشه علمى و علم سیاسى و شىءوارگى و آمارگرایى افراطى، از جمله در ایران آن هم چه بسا به صورت وارداتى، مصرفى و تقلیدى صرف و نیمبند داشت. پوپر و اصل ابطالپذیرى و جریان رفتارگرایى و حتى مابعد رفتارگرایى مربوطه، بسیارى از جهتگیرىهاى فکرى و علمى سیاسى در جهان و از جمله در ایران را تحت تأثیر خود قرار داده بود، به گونهاى که هنوز بسیارى از رسوبات آن باقى و چه بسا در آموزشها و پژوهشهاى علمى سیاسى ما همچنان خودنمایى مىنمایند. با صرف نظر از دوگونه رهیافتاندیشگى و حتى علمى سیاسى لیبرالیستى و سوسیالیستى مدرنیستى، اگرچه متن و حداقل پیش متن گفتمانهاى علمى سیاسى دانشگاهى کشور هنوز متأثر از نگاه علمى سیاسى پوزیتیویستى است، امروزه جریان پسامدرنیستى، در معرکه و کشاکش بینشهاى علمى و دانش و علم سیاسى ایران، نیز افزوده گشته و مزید بر علت شده است. البته بایسته است توجه و تأکید نمود که اگرچه جریانات معارض علم سیاسى نمودشناسانه، اثباتى، تحصلى و نمودشناسى به ظاهر عرصه را بر آن از جمله در ایران تنگ نمودهاند، لکن به سبب این که اینگونه جریانات، اساساً نه قادر و بلکه نه مدعى نظریهاى فراگیر و قوى در مقابل نمودشناسى بوده و حتى (ظاهراً) به سبب نسبىگرایى ذاتى و شالوده شکنانه، از اساس این چنین پارادایمى، نظریه کلان، فرامتن و گفتمان بزرگ و هژمونیک را برنمىتابند، بنابراین، چالش و کشاکش علم سیاسى مدرنیستى و پسامدرنیستى، در ایران نیز به شدت در جریان است. هرچند با تأخیر زمانى گاه چندین دههاى و به گونه مدگرایى و نه مدلگرایى مبنایى و مولد. چنانکه زمانى تنازع میان ابطالپذیرى پوپرى، به عنوان آخرین مدافعان آشکار پوزیتیویستى، با اگزیستانسیالیسم تا آنگاه معناکاوى هایدگرى در این مرز و بوم، بر عرصه اندیشه و به ویژه علم سیاسى دانشگاهى در ایران و آموزش و پژوهش در این عرصه و در این خطه، سایه سنگین خود را افکنده بود.15
ب) ماهیت و مبانى انگاره و علم سیاست مدرنیستى
اولاً، علم سیاست مدرنیستى اساساً علم سیاسى ماتریالیستى یا علم مادى و ماتریالیستى سیاسى و در نتیجه علم سیاسى طبیعى اعم از انگاره ارگانیکى یا انگاره مکانیکى و نیز علم طبیعى سیاسى است. علمى که صرفاً به ساحت مادى، طبیعى، غریزى انسان، جامعه، سیاست و دولت پرداخته، آن را واقعنگرى و واقعگرى علمى و عملى سیاسى مىپندارد. در نتیجه ساحت و بعد معنوى و متعالى و ارزش انسانى سیاست و علم آن را نادیده گرفته یا نفى نموده و در هر صورت به حال خود رها مىسازد. این رویکرد، در قبال و در مقابل و حتى در مقابله با علم سیاسى انسانى، الهى و اسلامى قرار داشته که دغدغه و داعیه ساحت معنوى و متعالى سیاست و سیاسى را علاوه بر ساحت مادى، اقتصادى و توسعهاى انسانى و جامعه داشته و دارد؛
ثانیاً، علم سیاسى مادى و طبیعى مدرنیستى اصولاً اومانیستى (بشرى طبیعى و نه انسانى الهى) بوده و در نتیجه علم سیاسى سکولاریستى و لائیستى است؛ یعنى علمى که از حیث عینى و عملى میان مادیت و معنویت جدایى افکنده و علمى صرفاً دنیانگر و دنیاگرا یا دنیاوى و به اصطلاح عرفى (سازى شده) و تک ساحتى است. این رویکرد از حیث معرفتشناسى، آمیختهاى از آموزههاى لاادرىگرى، شکاکیت و نسبیت مىباشد.
ثالثاً، این رویکرد خود تحت تأثیر دو رهیافت یا شاخه متعارض لیبرالیستى و سوسیالیستى اندیشه سیاسى بوده و به اعتبار و از نگاهى دیگر دو جریان علم سیاسى لیبرالیستى و سوسیالیستى یابرآمد آن بوده است. یعنى علم سیاست مدرنیستى، را دو رهیافت علمى شامل علم سیاسى رفتارگرا و علم سیاسى ساختارگرا تشکیل مىدهند.
این جریان غالب علمى سیاسى مدرنیستى هم اینک با چالش پست مدرنیسم، خواه پسامدرنیسم و خواه فرامدرنیسم، مواجه است، که یکى، به سان دنباله و تحول مدرنیسم به شمار مىآید و دیگرى به مثابه تغییر جهت و نفى مدرنیسم و دستآوردهاى سیاسى محسوب مىگردد. گفتمان اگزیستانسیالیستى پسامدرنیستى علم سیاست، از جمله پدیدارشناسى، بودشناسى، معناکاوى، هرمنوتیسم و گفتمان سیاسى و علمى سیاسى، در تمامى بنیادهاى علمى سیاسى مدرنیستى یعنى مبادى ماتریالیستى، نچرالیستى، اومانیستى، سکولاریستى و حتى لائیسیته، با آن مشترک هستند.
این انگارهها تنها در مقابل ظاهرگرایى علمى سیاسى نمودشناسى پوزیتیویستى و بر ضد طبیعتانگارى، شىءوارگى و آمارگرایى صرف و افراطى و ابزارگونگى آن ایستاده و به معارضه برخاستهاند. در این گستره، برخى قائل به چیزى نه چندان مشخص و قابل فهم یا درک از پدیدههاى انسانى، اجتماعى و سیاسى بوده و برخى دیگر با طرح نسبیت کمابیش مطلق به نیهیلیسم مىگرایند، آن هم نه به معناى هیچ و پوچانگارى نتیجه مطلق نیچهاى، بلکه اینان به پیچاپیچ و سرگیجهآور تا سرحد تردید و سرگردانى معرفتى، روشى و علمى از جمله سیاسى فرو مىغلتند. به اعتبارى دیگر، علم سیاسى پوزیتیویستى با بسنده کردن به نمودشناسى یا چگونگى و چگونگىشناسى سیاسى، آنها را تحت عنوان دانش سیاسى یعنى آگاهىهاى سیاسى توجیه و تأیید مىکرد. بر همین اساس هرگونه چیستى یا چرایى یعنى ماهیت و حقیقت سیاسى و نیز چیستىشناسى و هستىشناسى سیاسى را غیر علمى و حتى ضد علمى تلقى ساخته و بلکه خرافه پنداشته و از حوزه منطق یا روش و دانش علمى پوزیتیویستى سیاسى خارج مىساختند. اما اگزیستانسیالیسم تا پسامدرنیسم و از جمله هرمنوتیسم و پیروان نظریه یا رهیافت گفتمان، نمودشناسى یعنى چگونه و چگونگىشناسى سیاسى را نه این که ناکافى بدانند بلکه نفى و سلب مىکنند.
غبار علم سیاسى پوزیتیویستى در ایران هنوز ننشسته، شاهد دود آتش جنگ، جدال و جدل علمىنمایانه و دنباله روانه به ویژه هرمنوتیک تا پسامدرنیسم با اندیشه و علم سیاسى پوزیتیویستى در این سرزمین هستیم. در همین حال که سایهسارهاى درهم و مغشوش پسامدرنیسم سیاسى در حوزه علمى سیاسى نیز از سویى اذهان را به خود جلب و از دیگر سو دچار اغتشاش مىنماید.
پیشینه مدنى یونانى و رومى و نیز پشتوانه اساطیرى، ماتریالیستى و سوفیستیکى و نیز پشتوانه اساطیرى، ماتریالیستى و سوفیستیکى پیشا سقراط و نیز پسا ارسطویى شکاکیت، نسبتگرایى و لاادرى گرى آن، و بازتاب مدرن آن، خود موضوع مبحثى جداگانه است.
2. علم سیاسى اسلامى، ایرانى و متعالى
الف) سیر پیدایى و سیر تحولات علم سیاسى متعالى
علم سیاست اسلامى که در سنت حکمت جاویدان ایرانى نیز سابقه داشته، علم سیاسى متعالى است. یعنى اصولاً علم سیاسى انسانى بوده و به تبع آن از حیث عینى و عملى دو ساحتى است؛ هم ساحت مادى و دنیوى انسان، جامعه انسانى و سیاست را تأیید نموده و بر مىتابد و هم ساحت معنوى و معرفتى یا متعالى سیاست (انسانى)، جامعه انسانى و سیاسى و انسان را نه تنها نفى نکرده و نادیده نمىانگارد بلکه هم منظور و هم مورد عمل قرار مىدهد.
این علم همچنین از حیث معرفتشناسى، علمى حقیقى، یقینى و واقعى بوده و آمیزهاى از آموزههاى عقلانى و حتى شهودى، وحیانى و عرفى یا تجربى مىباشد. در نتیجه وحدت و (در عین) کثرت، ثبات و (در عین) تغییر، مطلق و نسبیت و سیرت و صورت و حس و احساس را جملگى به هم مىپیوندد.
این نگرش و گرایش علمى سیاسى، بدین سان شامل هم نمودشناسى یا دانش حسى و تجربى سیاسى بوده و هم بودشناسى یا چیستىشناسى سیاسى که با منبع وحى و به روش استنباط، اجتهاد، تفهم و تفسیر (هرمنوتیک) و تفقه (تحلیل متن و محتوا) و حتى تأویل (معناکاوى) درک مىگرداند، و در عین حال بنیادشناسى یا هستىشناسى سیاسى را که با کمک عقل، ضروریات عقلى و فطرى و حتى شهود و کشف و اشراقات قلبى و عرفانى و به روش استدلالى (یا اکتشافى) به دست مىآیند را به صورت توأمان و بهینه، تأیید نموده، بسیج کرده و به کار مىآورد. در این نگاه، علم سیاسى متعالى، متشکل از مراتب سه گانه است: دانش سیاسى یعنى آگاهىهاى سیاسى حسى، استقرایى، تجربى و عرفى عینى و عملى یا چگونگى و چگونهشناسى سیاسى؛ بینش سیاسى و مفاهیم و مبانى سیاسى وحیانى، شرعى، دینى و اسلامى سیاسى؛ دانایى سیاسى و ارزشهاى بنیادین تکوینى، فطرى، عقلى و استدلالى سیاسى یا هستىشناسى فلسفى سیاسى.
بنیاد - هستىشناسى سیاسى
ب) ماهیت و مبانى علم سیاست متعالى
این چنین علم سیاسى، جامع مراتب هستى، چیستى، چگونگى سیاسى یا بنیاد، بود و نمودشناسى بوده، منابع عقلى و حتى قلبى (یعنى احساسات برین)، وحى و حسى یا عرفى و نیز روشهاى استدلالى و حتى کشفى یا شهودى، استنباطى یا اجتهادى (تفسیرى، تأویلى و معناکاوى) و سرانجام استقرایى و تجربى را در یک ساختار راهبردى، به صورت توأمان و مکمل فراهم ساخته و به کار مىآورد. بنابراین نکات قوت، دغدغه و داعیههاى ظاهرى تمامى رویکردها و رهیافتهاى علمى سیاسى نامتعالى اعم از غیر یا ضد متعالى را به صورت حقیقى در خود داشته و از تمامى نارسایىها و ناسازوارىهاى درونى و ذاتى این رهیافتها و رویکردهاى آنها برکنار است.
این اندیشه و علم از حیث این که تمامیت مراتب سه گانه ساختارى حقیقى ماهوى - واقعى فرایندهاى دوگانه نظرى - عملى یا تحقیقى - تحققى پدیده سیاست را با تمامى منابع عقلى - وحیى - حسى و روشهاى استدلالى و حتى کشفى - استنباطى و اجتهادى و تفسیرى و استقرایى و تجربى به صورت راهبردى در یک ساختار و فرایند بسامان و بهینه مورد شناسایى قرار مىدهد، بنابراین علم یقینى به شمار مىرود. ضمن این که در پى شناخت و دستیابى به سیاست و سعادت حقیقى است. همچنین به سبب آن که مفاهیم محکم و استوار سیاسى به صورت متقن از ناحیه وحى الهى و بدون کمترین تذبذب و تزلزل متعارف ذهن و ضمیر انسانى تنزیل شده و در اختیار و مورد بهره بردارى قرار مىگیرند، یقینى مىباشند. یقین علمى سیاسى، اعم از یقین عقلى، فطرى و استدلالى، یقین مفهومى و وحیانى و حتى یقین حسى استقرایى، تجربى و عرفى است. مورد نخست بسان ضرورت امنیت و نظم و نظام و حتى دولت و یا عدالت؛ مورد دوم بسان مفهوم، مبانى و حدود امنیت اعم از امنیت درونى و ایمان یا امنیت بیرونى؛ مورد سوم بسان سازوکارهاى تأمین و تحقق امنیت ملى همچون وجود نیروها و نهادهاى نظامى، امنیتى و انتظامى. در این چنین علمى علاوه بر اینها، وحدت در عین کثرت، ثبات در عین تغییر و تحول و مانند اینها جریان داشته و این جنبهها، جهات متعارض به شمار نمىآیند.
علم سیاسى متعالى در عین حال، تبیین کننده، توجیه سازنده و تطبیق دهنده نظرى و عملى توسعه مادى، اقتصادى و عمرانى، توأمان با تعادل سیاسى و اجتماعى و در جهت تعالى معنوى، فرهنگى، اخلاقى و ارزش انسانى، اجتماعى و سیاسى یا الهى است.
در نتیجه رویکرد علم سیاسى متعالى، از این حیث نیز از برجستگى و کارآمدى ویژه و راهگشایى برخوردار مىباشد. به همین مناسبتها، سیاست، اندیشه سازى و نظام سیاسى و از جمله فلسفه سیاسى و به خصوص علم سیاست مذکور را علم سیاست یا سیاسى متعالى، الهى، انسانى، اسلامى، فاضله، کامله و نیز برتر یا متعادل یعنى تعادل بخش و تعالى بخش در مقابل غیر یا ضد آن مىخوانند.
همچنین علم سیاست متعالى، آمیزهاى بهینه و بسامان با ساختار راهبردى کارآمد از آموزههاى نگرشها و گرایشهاى مختلف علمى به ویژه علمى انسانى و اجتماعى بوده که بسان مبادى مادى و آلى یا ابزارى آن محسوب شده، به ویژه در برگیرنده نگرشها و گرایشهاى مختلف (علمى) سیاسى است. اعم از نگرش و گرایش فلسفى سیاسى، نگرش و گرایش علمى (یا دانش تجربى) سیاسى، نگرش و گرایش فقهى (یا حقوقى) سیاسى و نگرش و گرایش عملى سیاست یا مدیریت سیاسى و کارگزارى سیاسى یعنى سیاستگذارى (عمومى) این نظام و ساختار علمى فراگیر فروع و زیرشاخههاى آنها نیز مىباشد؛ از قبیل کلام سیاسى، اخلاق نظرى و عملى سیاسى، عرفان نظرى و عملى سیاسى، انسانشناسى سیاسى و روانشناسى سیاسى، جامعهشناسى سیاسى و اقتصاد سیاسى و حتى جغرافیاى سیاسى و نیز تعلیم و تربیت سیاسى و ارتباطات و اطلاع رسانى سیاسى.
بدین ترتیب، علم سیاست متعالى، در حقیقت، عبارت از نظام علوم سیاسى یا منظومه واحد، به هم پیوسته، منسجم از علوم سیاسى فرعى و جزئى (تر) است.
بر اساس رهیافت راهبردى سیاست و علم سیاسى متعالى، مهندسى، طراحى و معمارى ساختارى و راهبردى نظام علمى کشور و جهانى متشکل از علوم ابزارى، علوم طبیعى و حتى علوم الهى و علوم غایى و راهبردى ضرورى و ممکن بوده و قابل ترسیم، تحقق و دفاع مىباشد. در این نظام علمى، علوم ابزارى اعم از علوم زبان و روششناسى به عنوان مبادى آلى، علوم طبیعى و ریاضى به عنوان مبادى صورى و به منظور استفاده از مدلها و الگوهاى مربوطه، اولى به شکل مطلق و دومى به شکل نسبى و علوم الهى، انسانى و اجتماعى و از جمله علوم اقتصادى، به عنوان مبادى مادى آموزهها و علم سیاسى محسوب شده و علم سیاسى به عنوان ساختار راهبردى علوم و علم ساختارى و راهبردى نظام و کشور، قابل تبیین و توجیه مىباشد.
اینک که به برکت خداباورى و خودباورى ایرانى و اسلامى ناشى از انقلاب پربار اسلامى ایران، از سویى با چشمانداز بلند گستر و بیست ساله توسعه متعادل و متعالى کشور و از سوى دیگر با چالش ارتقاى کارآمدى ملى (عمومى و سیاسى) و به ویژه دولتى و از جمله اصلاح ساختارى به منظور دستیابى به اهداف والا ولى دستیافتنى چشمانداز، به عنوان پیش درآمد تجدید و تأسیس تمدن جدید ایرانى - اسلامى مواجه مىباشیم، و در همین حال، با پشتوانه نیروها و نهادهاى علمى و عملى فرهیخته و مسؤول دست اندرکار، جا دارد نیروها و نهادهاى متعدد و متنوع حوزوى و دانشگاهى را که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در زمینه اندیشه و علم سیاسى شکل گرفته و فعالیتهاى گوناگون پژوهشى، آموزشى، اطلاع رسانى و یا مشاوره، انتشارات و مانند اینها انجام مىدهند، با ساختارى شبکهاى و راهبردى فراهم آورد تا ضمن ایجاد همگرایى، هماهنگى و نیز همکارى یا حد همبستگى نهادى و علمى و با تبیین و ترسیم همه جانبه رهیافت اندیشگى و علمى سیاسى متعالى، به توسعه و ترویج آن پرداخت؛ کما این که با برقرارى ارتباطات، تبادلات و تعاملات داخلى، در سطح جهانى اسلام و در گستره بینالمللى به ایجاد فهم و زبان یا گفتمان، پارادایم و ادبیات مشترک، مقاوم و پیشرو به ویژه در قبال، در مقابل و جایگزین (آلترناتیو) رویکرد و رهیافت هژمونیک علم سیاسى طبیعى و ماتریالیستى مدرنیستى و پسامدرنیستى نیهیلیستى پرداخته و در برابر آن ایستادگى کرده و فرا رفت.
ج) پیشینه، پشتوانه و سیر نگرش و گرایش علمى سیاسى متعالى در ایران
ملت و سرزمین، خاستگاه و پرورشگاه اصلى و هماره مدنیت سیاسى و اندیشه و علم سیاسى متعالى بوده است. علل و عوامل گوناگونى این پیشاهنگى را ایجاب و ایجاد نموده و دلایل، شواهد و مدارک و نیز مستندات فراوانى تأسیس و تداوم این رویکرد مدنى و رهیافت سیاسى نظرى، عملى و علمى را به اثبات مىرسانند.
پیامبرى، پادشاهى یا سیاست و نیز حکمت یا عقلانیت، ارکان سهگانه مدنیت ایرانى بوده و اندیشه و علم مدنى و سیاسى ایران و ایرانى، برآمد و نیمساز آموزههاى این مثلث تاریخساز و مدنیتپرداز محسوب مىشود.
آفت جانکاه استبداد سیاسى و خودکامگى در ایران، که چه بسا به سبب گستردگى و تنوع سرزمینى، کثرت و تکثر جمعیتى و قومى و به ویژه موقعیت استراتژیک یا سوق الجیشى و امنیتى - نظامى، و ضرورت تمرکز سیاسى و اقتدار سیاسى غالباً به صورت مزمن، و در قالب نظام شاهى، پادشاهى و شاهنشاهى و دودمانها یا سلسلههاى سلطنتى، بر این ملت و مملکت عارض گردیده است، سیر تحولات و فراز و فرود - که طبیعى همه تمدنهاست - و توسعه و تمدن در این خطه دیرپاى را بیشتر تحت تأثیر خود قرار داده است. اما قوم و تمدن ایرانى اگرچه بارها از مرکز ثقل زایندگى به حاشیه و پیرامون صحنه اصلى تمدن جهانى و تولید علمى و اندیشگى رانده شده است، ولى بر خلاف زعم نادرست و پنداربافىهاى منفىانگارانه برخى16، هیچ گاه به زوال و در نتیجه انفعال، خاموشى یا تقلید و تبعیت محض و تسلیمطلبانه فرهنگ، تمدن و کانون مدنى معارضى تن نداده است. بنابراین پیوسته، دغدغه و داعیه بازسازى و بازگشت به مرکز کانونى تمدن، تمدن سازى و توسعه تا سرحد تمدن و توسعه جهانى را داشته است. سیاست و اندیشه جهان شهرى در ایران و ایران شهرى، همواره موضوعیت داشته و مورد نظر مطلوب بوده است. به همین سببها، ایران، تمدن و از جمله اندیشه، علم و دانش سیاسى ایران و ایرانى، چه در پیش از اسلام، چه در دوران اسلام و به اصطلاح در عصر کلاسیک و چه در عصر هژمونیک مدرنیسم و اندیشه، علم، سیاست و تمدن ابزارى، مادى و طبیعى آن، اساساً یکى از مراکز و آلترناتیوهاى مطرح و مدعى خواه خفته و به ویژه بیدار و برپا بوده و مىباشد. ایران و ایرانیان در دوران پیش از اسلام، در تمامى نگرشها و گرایشهاى فکرى و عملى سیاسى پیشتاز و مؤسس بوده است، به خصوص در زمینه سیاستگذارى یا کارگزارى سیاسى17، حقوق سیاسى و حتى دانش تجربى به صورت تجربهاندوزى سیاسى که با تاریخنگرى این مردم مرتبط مىباشد.18 بیش و پیش از همه، اندیشورزان ایرانى در زمینه حکمت و فلسفه سیاسى که با حقیقتنگرى و حقیقتگرایى پیشتاز و پیشاهنگ حتى یونان و یونیان و معلمین آنان بودهاند. در دوران اسلامى به ویژه در مرحله اقبال و ترقى اسلامى - ایرانى، ایرانیان تداوم بخشى و تعالى بخش تمامى گرایشهاى فلسفى سیاسى، فقهى سیاسى، علمى تجربى سیاسى و عملى سیاسى یا کارگزارى سیاسى شدند. کما این که در مرحله ادبار و وارونگى مدنى نیز، در عین این که به انزوا و ز
اویه و نه زوال و به جدایى حوزه علمى و نظرى سیاسى از عرصه عملى و عینى سیاسى کشیده یا کشانیده شدند، لکن در همان حال هم هیچ وقت از حرکت و حتى زایندگى و پویایى در کمون و در زاویهها نیز باز نایستادند. تقریب کلام و فلسفه، تجدید حیات فلسفه سیاسى فارابى و کاربرى این آموزهها حتى در کارگزارى سیاسى توسط خواجه نصیرالدین طوسى در بازدارندگى از سیل بنیانکن مغولى و بازسازى ایران مغول زده و ویران شده پس از آن و در بدو دوران میانى به اصطلاح قرون وسطاى اسلامى یعنى در مراحل پیشین این دوران تا تأسیس حکمت متعالیه صدرایى و جریان اجتهادى و به ویژه مکتب فقهى شیخ انصارى، در مراحل واپسین این دوران، به عنوان نمونه، خود گواه(سر) زندگى و زایندگى فکرى و سیاسى در این وادى حتى در آن دوران است. هم اینک سنت و مکتب فکرى، علمى و فلسفى سیاسى ایرانى - اسلامى متعادل و متعالى، دغدغه و داعیه بازگشت به صحنه توسعه و تمدنسازى و سیر به سوى مرکزیت ثقل و کانون زایندگى مدنى و نظرى سیاسى، آن هم به عنوان جایگزین معارض و بلامعارض رویکرد، رهیافت و راهبردى سیاسى و علمى سیاسى مدرنیستى - پست مدرنیسمى غالب غرب را دارد. فرآیندى که ظرفیتهاى لازم را به سبب پیشینه ایرانى و پشتوانه اسلامى و انگاره و ذخایر امامت شیعى پیش گفته داشته و شرایط و زمینههاى کافى، همراه با فقدان موانع و وجود عوامل را دارد. رویکرد، رهیافت و راهبرد سیاست و اندیشه و علم سیاسى متعادل و متعالى، با چشمانداز نهایى جهانىگرایى مهدوى و مهدویت، چشمانداز میان برد تمدنسازى ایرانى، اسلامى و نوین و چشمانداز بیست ساله توسعه متعادل و متعالى ایرانى - اسلامى جدید، هم اینک با چالش ارتقاى کارآمدى ملى، عمومى و دولت مواجه است. چشمانداز و چالشى که با بازآمدى، بهینهسازى و تبیین مبانى و ساختار یا نظام علمى سیاسى به ویژه فلسفى و فقهى سیاسى یا مدنى متعالى و با ترسیم و تحقق دانش سیاسى تجربى و به خصوص نگرش و گرایش سیاستگذارى یا کارگزارى و مدیریت راهبردى و راهبرى سیاسى اسلامى ایرانى نوین یا متعالى، کاملاً دستیافتنى و امکانپذیر مىنماید.
برآمد
علم سیاسى متعالى، در قبال و بلکه در مقابل و جایگزین علم سیاسى متعارف مدرنیستى و پسامدرنیستى، با رهیافت راهبردى، یا علم متعالى سیاسى به منظور تبیین، ترسیم و تحقق توسعه مادى توأمان با تعادل سیاسى و اجتماعى و در جهت تعالى معنوى، اخلاقى و فرهنگى، از هر حیث هم ضرورى بوده و لازم است و هم ممکن بوده و عملى مىباشد. چشمانداز توسعه متعادل و متعالى جمهورى اسلامى ایران، که داعیه و دغدغه حکومت و حاکمیت حکمت متعالى و بر اساس آن را دارد، به منظور پدیدهشناسى نظرى اعم از توصیف - تحلیل و تعلیل نظرى و نیز تجویز - تبیین و تطبیق عملى و کاربردى علمى نظریه سیاسى یا نظام نظریه سیاسى کشور و دولت، از سویى و ترسیم و تحقق علمى کارآمدى ملى و ساختار کارآمد نظام سیاسى، نگرش و گرایش علمى سیاسى و توسعه علم سیاست متعالى را ایجاب مىنماید. بایسته و شایسته است با همکارى علمى و عملى تمامى نیروها ونهادهاى پژوهشى، آموزشى و فرهنگى یا سیاسى اعم از نظرى و عملى، در قالب شبکهاى بسامان و بهینه، این چنین فرآیندى تسهیل و تسریع شده و همچنین تقویت و تشدید گردد. هرگونه کاستى یا سستى و تعلل در این زمینه، سبب جلب آسیبهاى هم دینى و هم سیاسى، چه نسبت به کشور و چه اسلام، خواهد شد.
تبیین تفصیلى و ترسیم نظام علم سیاست متعالى و راهبردى، فلسفه علم سیاسى متعالى، روششناسى تحلیلى و راهبردى علمى سیاست، معرفتشناسى سیاسى و علمى سیاسى، شناخت علمى سیاسى و حتى علم کلام سیاسى، علم تفسیر سیاسى قرآن، علم اخلاق سیاسى اعم از فردى، جمعى و اجتماعى تا بینالمللى، امتى و بین امتى و جهانى و حتى علم عرفان سیاسى اعم از نظرى و عملى، به عنوان زیرمجموعه نظام علمى سیاسى راهبردى، از اهم ضروریات در راستاى توسعه علم سیاست نظرى و عملى راهبردى و متعالى مىباشند.19 نقادى علم سیاسى متعارف، مدرنیستى و حتى پسامدرنیستى از جمله گرایشهاى هرمنوتیکى و گفتمانى معناکاوانه از سویى و نگرشهاى علمى پوزیتیویستى سیاسى از دیگر سو، نقطه عزیمت این حرکت بوده و گرایش به نظریهپردازى و آنگاه نظریه سازى، از ارکان این فرایند تولیدى و تأسیس اندیشه و علم سیاست متعالى محسوب مىشوند.
در خاتمه پیشنهاد مىگردد: اولاً، واژگان ترکیبى و عنوان «علم مدنى»، که اعم از «علم سیاست» بوده، بیشتر به کار گرفته شود، زیرا سیاست، عبارت از راهبرد جامعه (مفروض از وضعیت موجود «الف» به وضعیت مطلوب «ب») است. بنابراین علم سیاست، علم راهبرد و احیاناً علم ساختار راهبردى و نیز راهبرد ساختارى این فرابرد محسوب مىگردد. در این صورت مطالعه و شناسایى جامعه و وضعیت (موجود پدیده یا) جامعه «الف» در حال یا گذشته، به عنوان پیشینه و پشتوانه آن و نیز (پدیده یا) جامعه و وضعیت مطلوب «ب» در آینده، در مطالعات «علم سیاست»، به صورت مقدمه و احیاناً لازمه فرآیند سیاست و راهبرد یا ساختار آن مورد توجه و وارسى قرار مىگیرند؛ حال این که در علم مدنى، خود این پدیدهها و اوضاع موجود و مطلوب، ارکان و اجزاى اصلى و متن علمى سیاسى محسوب شده و موضوع اصیل آن هستند.
علم مدنى، شناخت فرد، گروه، جامعه و جهان مورد عمل و مورد نظر سیاست و سیاسى را علاوه بر سیاست به معناى سیر و ساختار راهبردى دربرمىگیرد.
بدین سان علم مدنى اعم است از:
الف) شامل: 1. انسانشناسى سیاسى، روانشناسى سیاسى و شناخت سیاسى فرد یا فردشناسى سیاسى؛
2. جمعیتشناسى، گروهشناسى، جامعهشناسى سیاسى و شناخت گروه سیاسى یا جماعت، اجتماع(گرایى) و جامعهشناسى سیاسى؛
3. جهانشناسى سیاسى یا امت، ملت و روابط و ساختار بین امت و بین ملتشناسى سیاسى یا شناخت بین مللى، بین امتى و جهانى سیاسى؛
ب) شناخت سعادت، آرمانها و استراتژى یا غایت، سعادتشناسى سیاسى و حتى سعادت سیاسىشناسى؛
ج) سیاستشناسى و علم و شناخت سیاست و سیاسى، شامل:
1. شناخت ساختارى یا ساختارها و (نیروها) نهادهاى سیاسى به ویژه دولتها، نظامهاى سیاسى و ساختارشناسى سیاسى یا ساختار سیاسىشناسى؛
2. شناخت راهبردى یا راهبردهاى سیاسى، روشها و رفتارهاى سیاسى و راهبردشناسى سیاسى و شناخت راهبردهاى سیاسى؛
با تمامى مبادى عقلى، مبانى بینشى، اصول نظرى و عملى، عوامل و موانع، گونههاى مختلف و... است.
ثانیاً، لازم است از سویى نظام راهبردى علوم، اعم از ریاضى، منطقى و فلسفى طبیعى، الهى، انسانى و نیز اجتماعى و در همین راستا علم یا علوم سیاسى یا مدنى، تبیین و ترسیم شود و خاستگاه و جایگاه علم مدنى و سیاسى در ساختار و سیر آن روشن گردد. همچنین رابطه، تعامل و تناسب علوم و فنون و به ویژه میان علم سیاسى و مدنى با سایر علوم مشخص گردد. در این صورت، سایر علوم به عنوان مبادى آلى یا ابزارى، مادى و حتى صورى یا ساختارى سیاست و علم سیاست یا مدنى در ساماندهى و راهبرد عمومى و فرابردى کشور و در ارتقاى کارآمدى ملى و نظام سیاست به شمار مىآیند. کما این که سیاست و علم مدنى و سیاسى نیز متقابلاً صورت و علت صورى و ساختار راهبردى تمامى علوم و فنون و یافتهها و قابلیتهاى آنها در ترسیم و تحقق سرنوشت ملى و عمومى محسوب مىگردند.
چنان که از سوى دیگر، بایسته و شایسته است نظام راهبردى و ساختارى خود علم سیاست یا علم مدنى، اعم از مبانى، اجزا، ارکان، اصول و نیز زیرمجموعهها و در حقیقت زیرمنظومه این علم را بر اساس اهم مطالب پیش گفته تبیین و ترسیم نموده و تحقق بخشید، یا زمینهها و شرایط لازم و کافى بازپردازى، تولید و تأسیس و نیز زایش، افزایش و پویش و پایش این رویکرد علمى متعالى را برآورده ساخته و فراهم کرد. روش فارابى در ترسیم نظام علمى و تبیین علم مدنى و جایگاه و اجزاى آن در این ساختار و بلکه در این فرآیند، بسیار راهگشا خواهد بود.
در علم سیاست متعالى، هم علم، علم متعالى بوده یعنى به بررسى چرایى یا هستىشناسى، چیستىشناسى و چگونگىشناسى (متعادل و متعالى) نظرى و عملى پدیده سیاست مىپردازد و هم سیاست، پدیده و سیاست متعالى بوده؛ یعنى دو ساحتى است. بنابراین علم متعالى سیاست یا علم سیاست متعالى، در حقیقت علم متعالى سیاست متعالى است، نه علم طبیعى سیاست طبیعى که در حقیقت علم طبیعى سیاست و علم سیاست طبیعى محسوب مىگردد.
پىنوشتها
1. مقاله حاضر بخشى از پژوهشى است که به سفارش کارگروه علوم سیاسى دفتر جنبش نرمافزارى و توسعه علوم اسلامى در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى انجام شده است.
2. استادیار علوم سیاسى دانشگاه تهران.
3. ر.ک: هربرت مارکوزه، انسان تک ساحتى.
T.P.K (The view and chellange of trancendental political knowledge).
4. رضا داورى، شمهاى از تاریخ غرب زدگىها - وضع کنونى تفکر در ایران (تهران: سروش، چاپ دوم، 1363) ص 14 و 16.
5. در یک نگاه، «علم مدنى» به معناى علم پدیده مدنى یا پدیدهشناسى مدنى و مدینه اعم از اجتماع مدنى و کشور بوده و فراتر از «علم سیاست» یا سیاسى مىنماید، زیرا علم مدنى شامل علم یا انتقال به چشمانداز علوم سیاسى بوده و اعم از آن است، زیرا علم سیاست، در کلىترین و فراگیرترین مفهوم، علم تدبیر یا ساماندهى و راهبرد جامعه و کشور محسوب مىشود، که در این صورت علم خود جامعه و کشور یا مدینه و نیز علم هدف، استراتژى، مطلوبات و مطالبات ملى و سیاسى با سعادت و غایت و آرمانهاى ملى، در علم سیاست جزء اصلى و از ارکان یا علم سیاست محسوب نمىشود. حال این که در علم مدنى، علم جامعه مدنى اعم از علم جامعه مدنى یا سیاسى یعنى جامعهشناسى مدنى و سیاسى و نیز علم کشور به عنوان ظرف مظروف سیاست، مدنیت جامعه مدنى و نیز علم غایت مدنى یا سعادت و آرمانهاى مدنى نیز از ارکان این علم به شمار مىآید.
6. لئو اشتراوس، از منتقدان بنام دانش سیاسى طبیعى یا پوزیتیویستى است. ر.ک: لئو اشتراوس، فلسفه سیاسى چیست؟ ترجمه فرهنگ رجایى (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1373).
7. ابونصر محمد، فارابى، فصول منتزعه (تهران: الزهرا، چاپ دوم، 1405ق) ص 17.
8. خواجه نصیرالدین محمد طوسى، اخلاق ناصرى (تهران: خوارزمى، چاپ سوم، 1364) ص 254.
9. جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى (تهران: حکمت، 1366) ص 145، واژگان اضافت (Relation) و ص 630 و ص 631 (نسبت، نسبى و نسبیت و نسبیت شناخت).
10. ر.ک: مهدى حائرى، کاوشهاى عقل عملى (تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361).
11. آگوست کنت، در فلسفه پوزیتیویستى و سیاست پوزیتیویستى از جمله، ر.ک: لئو اشتراوس، پیشین.
12. کتاب شناخت علامه جعفرى برگرفته از ترجمه و شرح نهج البلاغه ایشان و جلدهاى 7 و 8 در پاسخ راسل ر.ک: محمدتقى جعفرى، ترجمه و شرح نهج البلاغه (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360).
13. ر.ک: لئو اشتراوس، پیشین. خداوندان اندیشه سیاسى، مبحث علم سیاست از نگاه هابس.
14. ویلیام تى. بلوم، نظریههاى نظام سیاسى، ترجمه احمد تدین (تهران: آران، 1373) به ویژه ج 2.
15. رجوع شود به اثر پرآوازه ولى ترجمه نشده فلسفه پوزیتیویستى کنت و نیز علم مدنى فارابى و جامعهشناسى کنت اثر در حال انتشار نگارنده.
16. نگاه کنید به مباحث و مشاجرات سروش، داورى یا مباحث فردید و یحیى مهدوى.
17. حتى عنوان کتاب زوال اندیشه سیاسى در ایران، اثر دکتر طباطبایى، نشان دهنده چنین نظریه و رهیافتى است. هرچند از حیث تاریخ نگارى نگاه وى مقرون به صحت بنماید لکن از حیث تاریخ نگرى و به ویژه تاریخىگرایى سیاسى و اندیشگى چنین نیست.
18. براى نمونه، میشل فوکو، ایرانىها چه رویایى در سر دارند؟ ترجمه معصومى (تهران: هرمس، 1377) ص 32 و 42.
19. آثار فارابى به ویژه احصاء العلوم، آراء اهل مدینه، سیاست مدنیه، المله و نیز آثار در مورد او همچون اخلاق ناصرى خواجه نصیر و فلسفه مدنى فارابى اثر داورى، در این زمینه مرجع اصلى به شمار مىآیند.
فصلنامه علوم سیاسی - شماره 30