علیرضا صدرا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در گفتوگو با ایکنا درباره اینکه چگونه سردار سلیمانی به عنوان یک فرمانده نظامی تبدیل به مثابه یک شخص تبدیل به مکتب سلیمانی شد، گفت: خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا»؛ گاهی یک نفر یک امت و به عبارتی نماد، راهنما و چراغ راه میشود. ویژگی سپاه پاسداران این است که تنها یک نیروی نظامی نیست در حالی که ارتش یک سازمان نظامی برای جمهوری اسلامی ایران است. در واقع سپاه یک نهاد انقلابی است و این انقلاب هم اسلامی است و مربوط به هر حرکتی است که در این چارچوب باشد که همان جبهه مقاومت است و حتی میتواند فراتر از جهان اسلام باشد.
وی افزود: در قرآن دو واژه جهاد و قتال آمده است که قتال همان جنگ یا جهاد اصغر است اما جهاد فراتر از آن و اعم از مباحث نظامی و دفاعی است. حاج قاسم هم به تعبیر فردوسی، شاعر بزرگ کشورمان، براساس «داد» و «دهش» یک مکتب شد. در واقع حاج قاسم استثنا نبود بلکه استثنا شد. زیرا او به داد دادخواهان در مقابل بیداد بیدادگران ایستاد و در این مسیر دادگستری جان داد و این امر شالوده، شاکله و شاخصه یک مکتب و برمبنای سنت و قانون الهی است.
صدرا اظهار کرد: به عبارتی مکتب حاج قاسم مکتب «داد و دهش» یا «عدالت» است و این عدالت در سطح ملی، امتی و دینی نبود بلکه وسعتی انسانی داشت؛ همان سخنی که امام علی(ع) به مالک اشتر در هنگام سفر به مصر فرمود که مردم یا برادران دینی تو هستند یا برادران انسانی تو. برای حاج قاسم نیز انسان بودن ملاک بود و او مدافع هر مظلومی بود؛ «کونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا» و لذا سنی، ایزدی، کرد، عراقی و سوری برای او مانند شیعیان، ایرانیها و کرمانیها و ... بودند و به همین دلیل «رحمه للعالمین» برای مظلومان و زحمت برای ظالمان و ستمگران بود و در منازعه بین حق و باطل پرچم حق را به اهتزار درآورد و طبیعی است که پرچمدار، مکتبدار و هدایتگر شود.
مکتب حاج قاسم؛ دنبالکننده شعارهای انقلاب در سطح فراملی
صدرا درباره چگونگی یکی شدن عقلانیت و انقلابیگری در سردار شهید سلیمانی و در همتنیده شدن این دو شاخصه ظاهرا متضاد در رویکرد مدیریتی و عملی ایشان گفت: میان انقلاب، شورش و سازش تفاوت بزرگی است. سازش و شورش از جهالت است و جهل بسیط یا مرکب است در حالی که انقلاب از روی خرد و عقلانیت است و این مانند تفاوت میان جراح و چاقوکش است که یکی به دنبال درمان و سلامت فرد بدن را باز میکند و در نهایت بخیه میکند اما دیگری براساس احساسات، جهالت و لجاجت فقط زخمی میکند یا میکشد.
وی با بیان اینکه انقلاب میان سازش و شورش است، گفت: داعش نماد شورشگری است و جریان سازشگر در منطقه هم که دم از عقل میزند در حقیقت دچار انفعال و جهل مرکب است. زیرا هیچکس از سازش، تسلیم و ذلت سود نبرده و برعکس نفع واقعی در اقتدار و عزت است. در انقلاب شعور و شور توأمان با همدیگر است. در انقلاب اسلامی هر دو وجود داشت و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی که همان استقلال، آزادی و مردمسالاری دینی است مبتنی بر عقلانیت است و حاج قاسم هم دقیقا از این شعارها در سطح فراملی دفاع میکرد و به دنبال استقلال و آزادی و مردمسالاری ملتها بود.
شعور و شور توامان در حرکت جهادی سردار دلها
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بیان کرد: این شعارها در عین حال که اول شعورخیز هستند اما شورانگیز هم هستند و به عبارتی حکمتآمیز و حرکتآفرین هستند. زیرا شعور بدون شور به سازش و شور بدون شعور به شورش مانند داعش، وهابیت و... منجر میشود. در واقع انقلابها اول مبتنی بر شعور و حکمت و بعد متکی به شور و حرکت هستند و هر یک از این ارکان نباشد آن حرکت را نمیتوان انقلاب نامید. در قرآن هم آیات قتال و هم آیات سلم داریم و گروههایی مانند خوارج و داعش که از اسلام فقط ظاهر آن را میبینند تنها به آیات قتال توجه میکنند در حالی که اسلام دین سلم است و قرآن هم اول بر سلم تأکید دارد.
وی تصریح کرد: به همین دلیل حاج قاسم وقتی وارد منطقه میشود تنها با داعش نمیجنگد بلکه به نوعی منطقه را جراحی میکند و غده سرطانی داعش را از بین میبرد و در مرحله بعد شروع به ترمیم و درمان میکند و اتفاقا در مرحله بخیه زدن بدن منطقه یا ایجاد نظم جدید در منطقه به شهادت میرسد و این از شعور و شور توامان حاج قاسم برمیخیزد که متکی به اعتدال است و دچار افراط و تفریط نیست و یک مکتب مظهر اینهاست.
چرا محور مقاومت پس از حاج قاسم تضعیف نشد؟
صدرا در پاسخ به این سؤال که چرا مقاومت پس از شهادت حاج قاسم به رغم ضربهای که خورد اما نه تنها تضعیف نشد بلکه سرعت خروج آمریکا از منطقه پس از این اتفاق افزایش یافت، گفت: اینجا دو مسئله است؛ وقتی رهبر معظم انقلاب ترور شدند اولین کسی که از ایشان عیادت کرد این شعر را خواند «سر خم می سلامت شکند اگر سبویی». خم می، رهبری است و زمانی که امام هست با رفتن شهید بهشتی و مطهری که بسیار بزرگ بودند حرکت انقلاب ادامه پیدا میکند ولذا نفس وجود رهبری برای تداوم این حرکت یک قاعده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ابراز کرد: مطلب دوم این است که حاج قاسم در جریان فعالیت خود کادرسازی، نهادسازی و برنامهریزی کرده است و این کاری است که متأسفانه جناحها و جریانهای سیاسی داخلی نکردهاند. حاج قاسم در عرصه فراملی مقاومت این کارها را انجام داد و محور مقاومت را متکی به شخص نکرد و همانطور که رهبر معظم انقلاب به امثال حاج قاسم اعتماد کرد و کارها را به دست آنها سپرد، حاج قاسم هم به جوانها اعتماد کرد و مدیریت و سازماندهی و پشتیبانی را انجام داد.
وی یادآور شد: البته فقدان حاج قاسم خلأ بزرگی است و هر گلی بوی خودش و هر فردی را دارد، اما تصور آمریکاییها این بود با ترور سلیمانی خلأ غیر قابل جبرانی ایجاد میشود اما به اذعان خود غربیها تأثیرات شهید سلیمانی بیشتر حاج قاسم سلیمانی بود. آرزوی شهید سلیمانی خروج آمریکا از منطقه بود اما این با شهادتش تحقق پیدا کرد که شاید اگر خود حاج قاسم حضور داشت و فعالیتهای بیشتری هم میکرد به این زودی این دستاورد حاصل نمیشد.
سه ویژگی حاج قاسم که جناحهای سیاسی از آن بی بهرهاند
صدرا با بیان اینکه حاج قاسم با یک نگاه راهبردی، با حوصله و صبوری، عقلانی، جامع و هدفمند فعالیت میکرد، گفت: او روزمره نبود و امروز خلأ این نگاه در داخل و میان جریانهای سیاسی به طور جدی مشاهده میشود و جناحهای سیاسی دچار سه بیماری «بیبرنامگی، بیکادری و بیاخلاقی» هستند اما حاج قاسم مبتنی بر برنامهریزی، کادرسازی و اخلاقمداری فعالیت میکرد و لذا با اینکه به لحاظ سیاسی نزدیک به اصولگرایان بود اما در رفتار کاملا انقلابی عمل میکرد و نگاه به چپ و راست، ایزدی و مسلمان، شیعه و سنی بودن افراد نمیکرد و این رمز موفقیت او بود.
صدرا ادامه داد: در انقلاب هم وقتی این نگاه حاکم شده موفق بودیم و هرگاه نگاه تنگ، بدون برنامه و غیراخلاقی جناحی و باندی حاکم شده ضربه خوردیم. به همین دلیل امروز کمتر کسی به حاج قاسم به منزله یک فرمانده بزرگ اشاره میکند و اغلب این را مطرح می کنند که حاج قاسم انسان بزرگی بوده است. یکی از اندیشمندان غربی بیان میکند که ما غربیها افتخار میکنیم که اسکندر جهانگشایی کرده اما ایرانیها هیچوقت به اینکه کوروش بابل را فتح کرده افتخار نمیکنند بلکه به اینکه حقوق بشر و مسائل انسانی را در بابل رعایت کرده، افتخار میکنند.
وی در پایان اظهار کرد: مردم هم به بعد انسانی و آزادگی بیش از نقش فرماندهی حاج قاسم افتخار میکنند و همین ویژگی هم مردم را به صحنه مراسم تشییع ایشان کشاند و این ویژگی ذاتی ایرانیان است که اسلام و شیعه آن را تقویت کرده است. حاج قاسم ابتدا خودش را آزاد کرد و این همان تعبیر خودش بود برای اینکه شهید شود باید شهید باشد؛ «موتوا قبل ان تموتوا». چنین فردی از خودش آزاد است و هیچ حب و بغضی جز برای خدا ندارد و همین باعث مکتب شدن و ماندگاری و اثرگذاری وی بعد از شهادتش میشود و نه تنها ادامه پیدا میکند بلکه تعمیق، تشدید و تسری پیدا میکند که همین الان هم شاهد آن هستیم.
گفتوگو از مهدی مخبری
منبع خبر