صدرایی که من میشناختم:
· خدا
در جانش بزرگ و غیر خدا در وجودش کوچک
· در
دینداری نیرومند، در منش نرمخو
· چشمانش
بر حرام بسته و گوشهایش وقف دانش سودمند
· سخنش
راست و رفتارش متواضعانه
· گفتارش
نرم، بدیهایش پنهان و نیکیهایشان عیان
· در
روزگار سختی و گشایش، حالش یکسان
· در
کسب معاش دنبال حلال، در راه هدایت شادمان و از حرص و طمع گریزان
· لغزشهایش
اندک، قلبش خاضع و نفسش قانع
· مردم
به خیرش امیدوار و از آزارش در امان
· در
سختیها آرام، در ناگواریها بردبار و از سخنان زشت به دور
· در
خوشیها سپاسگزار و در غمها صبور
· درخواستهایش
اندک، دامنش پاک، نفسش عفیف، جسمش نحیف و روحش لطیف
· از
محدوده حق خارج نمیشد، از ستایش دیگران بیمناک بود و در تندی دیگران آرام، تارک
ناپایدارها و همراه جاودانگیها بود.
· سادهزیست،
متواضع، اهل سازش و خوش خلق بود.
· خوشرو
و متبسم بود؛ اگرچه از درون متلاطم بود.
· نفس
از دستش در زحمت و مردم از او در آسایش.
· برای
قیامت در زحمت و از تکبر و خودپسندی به دور بود.
· اهل
ریا نبود، زلال، زلال، زلال، اهل صفا و محبت، دیندار و خدا ترس بود.
· دارای
اندیشه باز سیاسی بود اما سیاستباز نبود
· او
سیاستمدار نبود، شریعتمدار بود.
· او
اهل درک نعمت بود، زیرا آگاه بود که درک نعمت، نعمتی است که آگاهان اولاد آدم،
قدرت چشیدن طعم شیرین آن را یافتهاند و آن گاه دل در حلقه زلف معشوق عشقآفرین
باختهاند.
· او
سعادتمند بود، اهل استغفار بود، دقیق و مراقب بود، اهل دعا بود، اهل خرمی و شادی
بود،خوشدل و خوش نیت بود، مانوس و با سخاوت بود و اهل علم و عقل بود.
· اهل
نیرنگ به دوستان نبود؛ چرا که میدانست انسانهایی که به دوستانشان نیرنگ میزنند،
به دشمنانشان قدرت میبخشند.
· بی
توجه به حوادث کوچک نبود، او میدانست که حوادث کوچک، حامل فجایع بزرگ هستند.
· نامش
علی، مقتدایش علی و منشش علیوار بود.
· به
اعتراف صاحبنظران او دانشمندی برجسته و ملای رشته خود بود.