بخشی از تجربه زیسته استاد صدرا تولید علم است و در این بخش است که ایشان تجربه مهم و موثری داشتند و از همان ابتدای تحصیل این دغدغه را داشتند. به نظر من در عرصه اندیشه سیاسی و عرصه حکمت مدنی کارهای بسیار مهمی توسط ایشان انجام شده که من فقط دو مورد از کارهایشان را ذکر خواهم کرد.
در بحث حکمت سیاسی متعالیه، بحث «مفهومشناسی حکمت سیاسی متعالیه» و «حکمت متعالیه سیاسی» در مباحث ایشان قابلاستفاده است. من تفاوت این تعبیر را در آثار ایشان توضیح خواهم داد که چه تفاوتی بین حکمت متعالیه سیاسی و حکمت سیاسی متعالیه وجود دارد که دکتر صدرا بهدقت این موضوع را بیان کردند. دومین بحث کتاب «خوانش سیاسی متون حکمت متعالیه» است که این جلد اول مباحث حکمت سیاسی متعالیه تلقی شده است.
پس در بخش تجربه تولید علم فقط به همین بحث حکمت متعالی سیاسی و خوانش مجدد از میراث حکمی ما در حوزه فلسفه سیاسی میپردازم که به نظرم بسیار مهم است.
یک بخش هم تجربه ترویج دانش و این مباحث توسط دکتر صدراست که بخشی از آن را در فضای اجرایی که ایشان داشتند و تجربه عملی که داشتند در مراکز مختلف محقق کردند. بهصورت خاص در اندیشکده سیاست مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، بر آن بودند که بتوانند این بخش را بهشکل روشنی ترویج دهند و از این آموزهها و اندیشهها و مباحث حکمت مدنی در ایجاد و ارائه الگوی سیاسی پیشرفت اسلامی ایرانی استفاده کنند.
البته ایشان استاد گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودند و در آنجا دانشجویان متعددی پرورش دادند و راهنمایی رسالهها و پایاننامههای مختلفی را برعهده داشتند. این موضوع در مراکز دیگری که با آنها همکاری داشتند نیز رقم خورده است.
بنده از سال 1375 زمانی که تحصیل کارشناسی علوم سیاسی را آغاز کردم، دکتر صدرا یکی از اولین و البته مهمترین استادان من در رشته علوم سیاسی تاکنون بودهاند. در آن دوره بنده دروس اندیشه سیاسی غرب الف و غرب ب را با ایشان گذراندم و بعدا در دوره کارشناسیارشد اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران را با ایشان گذراندم و استاد را در این زمینهها از صاحب نظران برجسته میدانم.
تلاشهای ایشان برای بسط مباحث اندیشه سیاسی را که تقریبا برای اولینبار در این فضاهای علمی مطرح میشد بهخاطر دارم که در آن دوره با ایجاد گرایش اندیشه سیاسی، متنخوانی آثار فارابی را داشتیم و متون مختلفی از فارابی توسط خودشان انتخاب شده بود و در این جلسات به خوانش آنان میپرداخت. این تلاش بهمنظور روزآمدسازی فلسفه اسلامی و فلسفه سیاسی اسلامی مشهود و ملموس بود و یکی از دغدغههای اصلی ایشان در آن سالها همین مطلب بود.
تلقی ایشان از میراث حکمای مسلمان و حتی حکمای غیرمسلمان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو این بود که ببینید اساسا این آثار و میراث برای انسان تولید شده و این انسان چون سیاسی و اجتماعی است و در این زندگی نیاز به این آموزهها و دانشها دارد، اینها از ابتدا در فضای فلسفه سیاسی به ارائه بحث پرداختهاند و با این عنوان باید خوانش شوند و اساسا دانش فلسفه سیاسی بوده که از ابتدا اصالت و حضور داشته و بروز و ظهور پیدا کرده است. شما آثار افلاطون را ببینید همین وجه فلسفه سیاسیاش بسیار قوی است و آثار ارسطو را هم ببینید به همین ترتیب است. ولی بعدها اینها بهسمتوسوی دیگری حرکت کردند و طبیعتا آن خوانش غیراصیل و تا حدودی انحرافی از مباحث فلسفه ایجاد شده که به فلسفه یک نگاه محض داشته باشیم که خارج از زندگی و خارج از انسان باشد. اما در آثار فارابی میبینیم که وضع متفاوت میشود و دوباره فردی مانند فارابی میآید و این فضای ارتباط با زندگی را در آموزههای فلسفه اسلامی و فلسفه سیاسی اسلامی رقم میزند. بنابراین بهروزرسانی این آثار در دوره جدید، توسط اساتیدی مانند دکتر صدرا صورتگرفته که بهنظر من کار ارزشمندی بوده که اتفاق افتاده و از همین منظر خدمات بسیار شایانی رخ داده است. شاید یکی از آن دستاوردها و یکی از آن آوردههای دکتر صدرا این باشد که این خوانشها، به خوانشهای رایجی در مراکز علمی ما تبدیل شده و امروزه ما میبینیم اساتید زیادی در این حوزه ورود میکنند و این اتفاق یعنی خوانش روزآمد آثار فلاسفه مسلمان را در مراکز علمی رقم میزنند.
همین نگاه برای آثار بعد از فارابی هم هست و دکتر صدرا آثار ابنسینا را هم با همین نگاه خوانش میکنند و بهخصوص آثار خواجه نصیرالدین طوسی را به همین ترتیب دیدند و در این بخش واقعا استاد بودند و اشراف کاملی به مباحث خواجه نصیرالدین طوسی داشتند. بهویژه اینکه در بحثی که دارند، خواجه نصیر را با امام یا با فارابی مقایسه میکنند و نقطهقوت خواجه طوسی را این میدانند که در مناسب اجرایی و اداری و سازوکار سامان اجتماعی حضور داشته و طبیعتا خوانش متون و میراث خواجه میتواند از این منظر برای ما آموزنده و درسآموز باشد.
حکمت متعالیه هم از این خوانش سیاسی و اجتماعی بیبهره نمیماند و دکتر صدرا بهصورت مستقیم و جدی وارد این حوزه هم میشوند و آثار ملاصدرا را از همین منظر مورد خوانش قرار دادند. نگاه به اسفار اربعه صدرایی با این نگاه از همان آغاز سیاسی است. وقتی میگوییم سفر چهارم سیاسی و اجتماعی است و آن سالک و عارف الیالله و آن اندیشمند و متفکر و آن انسانی که این چهار سیر و چهار سفر را میخواهد انجام دهد، به هر حال در سفر چهارم وارد جامعه میشود و میخواهد جامعه را بهسمت مسیر خاصی حرکت دهد و در جامعه تاثیرگذار باشد، چنانکه امام خمینی اثرگذار بود. آن سه سفر قبلی تماما مقدمه این سفر است و اگر این سفر چهارم نباشد آن سه سفر هم بلااثر میشود، بنابراین بهعنوان مقدمه اهمیت بسیار زیادی خواهد داشت.
شاید در خیلی از تلقیها که رایج هم است گفته شود ملاصدرا صرفا کارهای نظری انجام داده اما دکتر معتقد بودند که گرچه کارهای نظری ملاصدرا در حوزه فلسفه و حکمت اسلامی غلبه دارد اما با منظر سیاسی میتوان این آثار را ملاحظه و نتایج دیگری اخذ کرد. برخلاف حضرت امام که وجه عملی و عملیاتی و اجراییاش بیشتر است و برجستگی دارد و امام آن بخش عملی حکمت صدرایی را بروز و ظهور بخشیده است. دکتر در اینجا دو اصطلاح دارند که یکی حکمت متعالی سیاسی میباشد و کتاب ایشان هم عنوانش اشعار به همین دارد و ناظر به حکمت صدرایی است که ابعاد نظریاش قویتر است، البته به این معنا نیست که ملاصدرا وارد فضای فلسفی سیاسی نشد یا آثار سیاسی ندارد؛ چراکه مشهد پنجم رساله الشواهد الربوبیه ملاصدرا کاملا سیاسی است و در رساله مبدا و معاد نیز مقاله چهارمش کاملا سیاسی است. رسالههای دیگر ملاصدرا نیز میتواند با این نگاه خوانش شود و از این منظر تماما سیاسی تلقی شود.
اما تفکیکی که دکتر صدرا بین آثار ملاصدرا و امام انجام میدهند درواقع از یکسو آثار ملاصدراست که معطوف به سیاست و حکومت است، چون ایشان معتقدند که ما میتوانیم بگوییم حکمت متعالی سیاسی، اما حضرت امام آن نقطه تعالی و متعالی و برجسته عملیاتی حکمت متعالیه است که آنجا درواقع سیاست ایشان معطوف به حکمت است و برعکس ملاصدراست. به نظر میآید دلیل همین غلبه ابعاد عملی حکمت متعالیه است و اینکه ایشان بهعنوان یک حکیم متعالیه وارد حوزه اجرایی شدند نیز از همینرو اهمیت مییابد. در آن مقاله بسیار مهمی که دکتر سیدحسین نصر هم نوشتند ورود امام به عرصه سیاست و اجتماع را بهعنوان آن سفر چهارم تلقی کردند که تلقی درستی هم میباشد.
مطلب دیگر در همین زمینه تمایز ظریفی میباشد که دکتر صدرا بین ملاصدرا و حضرت امام اشاره میکنند و آن این است که در فضایی که امام زیست کردند درواقع امام نخواستند وارد فضاهای آکادمیک و کلاسیک شوند و به سبک و سیاق گذشته متونی را در مورد فلسفه اسلامی و سیاسی نگارش کنند، اگرچه این بحثهای فلسفی ایشان در سهجلد باعنوان تقریرات فلسفی منتشر شده است و کاملا نشان میدهد که امام چقدر به این فلسفه اشراف داشتند یا آثار دیگر مکتوب ایشان مانند شرح جنود عقل و جهل و شرح 40 حدیث ایشان، درواقع در این فضا قابلیت خوانش دارد، کمااینکه این خوانشها هم اتفاق افتاده ولی جنبههای عملی حکمت و بعد عملی حکمت را تقویت کرده و غنا بخشیده است و از این جهت به نظرم میرسد که بحث بسیار مهمی در اینجا وجود دارد.
بحث دیگری که خوب است اشاره داشته باشم، این است که ما اگر بخواهیم حکمت سیاسی متعالیه را امروز بهصورت روزآمدی دراختیار داشته باشیم، حکمت سیاسی اسلامی به معنی اعمش و حکمت سیاسی متعالیه به معنی اخص که یک مکتب و نحله را شامل شود، نیاز است وقتی که تولید میکنیم و در این عرصه ادبیات را ایجاد میکنیم این ادبیات را وارد فضای اجتماعی و اجرایی عملیاتی کنیم، دوباره بازخوردی از آن بگیریم و باز ابعاد نظریاش را غنا ببخشیم و قوی کنیم و باز دوباره این را به عرصه اجرایی و عملیاتی نزدیک کنیم. این را دکتر صدرا در کتاب خوانش سیاسی متون حکمت متعالی بهصورت مبسوطی توضیح دادند که درواقع تعامل میان نظر و عمل باید اتفاق بیفتد، بهگونهای که وقتی بحثهای نظری صورت میگیرد اینها بتواند وارد عرصههای عملی شود و ما مجددا براساس آن مقتضیات نظری که ایجاب میکند اینها را به بحثهای نظری بازگشت دهیم و بازتولید کنیم و بهصورت مرتبی بین نظر و عمل حرکت کنیم، نه اینکه بگوییم ما چیزی را تولید کردیم این باید اجرا شود و این ختم حکمت سیاسی متعالیه است، خیر اینگونه نیست، چون نیاز است که این رفتوبرگشتها و حرکت بین نظر و عمل بهصورت منظمی انجام بگیرد که این حکمت بتواند روزآمد و قوی شود. این خلئی است که امروزه شاهدش هستیم که باید این روزآمدسازی اتفاق بیفتد.
من از همین زاویه استفاده میکنم که براساس نگاه دکتر صدرا این حکمت با انقلاب اسلامی هم در یک نسبتی قرار میگیرد. به این معنا که حضرت امام که این بحث را عملیاتی میکنند و حوزه عمل را قوی میکنند به یک معنا پشتوانه نظریه انقلابی اسلامی از منظر دکتر صدرا حکمت متعالیه است و از این باب خارج نیست و به لحاظ نظری و فلسفی هم حکمت متعالیه، این انقلاب را تقویت میکند. ایشان معقتدند که بنیاد سیاسی و مدنی که این انقلاب دارد، ریشه در آثار حکمی متعالی دارد. دکتر صدرا در جایی فرمودند در 300 سال گذشته زیرساخت بسیاری از تحولات بزرگ از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی از حکمت صدرایی ناشی میشود. البته در همین آثار و آثار دیگر و گفتوگوهایی که ایشان داشتند ازجمله در نشستهایی که در باب حکمت سیاسی متعالیه داشتیم در آنجا این نگاه بهخوبی تحلیل شده است که حکمت متعالیه چگونه میتواند پشتوانه این تحولات بزرگ از جمله انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی باشد.
از نگاه دکتر صدرا هم رهبر انقلاب اسلامی ایران، نگاه و منظر سیاسی معطوف به حکمت متعالیه دارد و هم اساسا انجام یک حرکت عظیمی مانند انقلاب اسلامی بدون حکمت و پشتوانه حکمت متعالی فاقد وجاهت است. شاید یکی از نگاههای مهمی که وجود داشته باشد بخش عظیم تداوم انقلاب بهخاطر آن پشتوانه نظری است که وجود دارد، البته پشتوانههای اعتقادی هم هستند که موضوع بحث ما نیست.
حکمت عملی و سیاسی مدنی به نظر ایشان باید ضمن بیان دردها به درمان هم اشاره کند و بپردازد که طبیعتا انقلاب اسلامی با بهرهگیری از حکمت در این فضا حضور دارد و این فضا را مورد توجه قرار میدهد. این یک نگاه توحیدی است و ایشان نقطه قوت حکمت متعالیه و حکمت سیاسی متعالیه را نگاه توحیدی این حکمت میدانستند، چون در نگاههای رایج بین شرع و عقل به یک معنا تفکیک و تمایز قایل میشوند. البته استاد جوادیآملی تلقی دیگری دارند و میگویند عقل روبهروی شرع قرار نمیگیرد و اساسا این تلقی اشتباه است و عقل رو در روی نقل است، عقل یک چیز است و نقل چیز دیگری است ولی طبیعتا وقتی ما از نگاه حکمت متعالی به بحث مینگریم به تعبیر ایشان هرقدر عقل قوی شود ضدشرع نیست و هرقدر هم که شرع قوی شود ضدعقل و ضدعرف نیست. اینها همدیگر را کامل میکنند و در فضای جامعی که حکمت متعالیه ترسیم میکند، این حکمت جامع که به برهان و عرفان و قرآن همزمان توجه میکند، میتواند انسجام خوبی را در فضای علمی و فکری ایجاد کند.
بحث دیگر اینکه یک صورتبندی رایج از فلسفه اسلامی وجود دارد که فلسفه اسلامی را به سه مکتب مشاء و اشراق و متعالیه تقسیم میکند. اینکه این موضوع از کجا آمده و چه کسی گفته و درست یا نادرست است قابل گفتوگو است اما من در تاملاتی که داشتم خدمت دکتر صدرا نیز ارائه کردم، ایشان هم تصدیق کردند که این تقسیم و صورتبندی از فلسفه اسلامی درست نیست و نمیتواند آن عمق دستگاههای فلسفه اسلامی را نشان دهد، یعنی شما بگویید فارابی یک فیلسوف مشایی است یا خواجه نصیرالدین طوسی یک فیلسوف صرفا مشایی است یا ابنسینا بهعنوان نماینده فیلسوفان مشا هم مطرح و رایج است، آیا میتواند این مطلب صائب باشد یا خیر میتواند محل بحث و گفتوگو باشد.
با تایید و تصدیقی که دکتر صدرا از این مساله داشتند صورتبندی جدیدی را در فلسفه اسلامی ایجاد کردند که میشود به تناظر همان در حکمت سیاسی اسلامی نیز این را جریان دهیم. در آن صورتبندی که از ابداعات استاد صدرا و از آوردههای فکری ایشان است و میتواند تحولی را در فهم و خوانش از آثار فیلسوفان ما ایجاد کند و این دانش را ارتقا دهد این است که هرکدام از متفکران ما صاحب یک دستگاه فلسفی هستند، یعنی بهرغم اشتراکات زیادی که در حوزه نظری دارند و بعضا حتی در حوزه عملی مواد فلسفه سیاسی و مواد حکمت عملی اینها ممکن است یکی باشد یا تکراری باشد ولی هرکدام از اینها میتوانند واجد یک دستگاه فلسفی باشند و ما میتوانیم با اشعار به آن دستگاه فلسفی آن حکمت سیاسی عملی آن اندیشمند را نیز مورد بررسی قرار دهیم. دکتر صدرا خودشان این را توضیح دادهاند. فلسفه و حکمت فاضله فارابی؛ وقتی میخواهید دستگاه فارابی را بفهمید و ارائه کنید این عنوان میتواند گویا باشد که این دستگاه را متمایز از سایر دستگاههایی میکند که در عرض آن وجود دارد. حکمت و فلسفه اشراقی سهروردی؛ یعنی آنجا فاضله اهمیت دارد و دال مرکزی فارابی میشود و در اینجا اشراق و اشراقی بودن دال مرکزی فلسفه سهروردی میشود و در ابنسینا فلسفه و حکمت برهانی سینوی میشود، یعنی دال اصلیاش برهانی بودنش میشود. در خواجه نصیرالدین طوسی، حکمت و فلسفه تقریبی خواجه نصیرالدین طوسی میشود که عمق آثار خواجه نشان میدهد که بهسمت تقریب کلام و حکمت و فلسفه و عرفان حرکت میکند و این مسیر را باز میکند که بعدها ملاصدرا حکمت متعالی صدرایی را تاسیس میکند که آنجا هم میتوانیم بگوییم فلسفه و حکمت متعالی صدرایی و تا حضرت امام که میشود حکمت سیاسی متعالی امام خمینی و باقی متفکران از جمله علامه طباطبایی و علامه جعفری و علامه جوادیآملی را هم ایشان با تعابیر دیگری بیان میکنند. در یکی از مقالات استاد این را توضیح دادند و من نسخه قبل از انتشار را دیدم و استفاده کردم و در یکی، دو جلسه از محضر ایشان استفاده کردم اما نمیدانم چاپ شده است یا خیر.
به هر حال تجربه 30 سال تدریس و تفکر و نگارش و کارهای دیگری که جناب استاد صدرا داشتند یک اشراف و جامعیتی نسبت به اندیشههای اسلام و ایران به ایشان اعطا کرد و هم یک اشراف و جامعیتی نسبت به اندیشههای غرب و فلسفه غرب چه از یونان تا دوره جدید و معاصر و چه شرق باستان و ایران برای ایشان به وجود آورده بود.
تامل در عملیاتی کردن این اندیشهها در علوم سیاسی و در ایران و فضای اجرایی جامعه ما جایش خالی است که یک بخش از فعالیتها و تلاشهای استاد صدرا در این بخشها بوده است. مراتبی دیدن پدیدهها براساس فلسفه متعالی صدرایی و بروز و ظهور اندیشههای اسلامی در مباحث سیاسی بهویژه در بحث کارآمدی محصول این سه، چهار دهه تدریس و تحقیق و کاوش مباحث علمی ایشان است.
براساس دیدگاههای استاد صدرا انسان و جامعه تنها «بودن» نیست، بلکه نوعی «شدن» است. ایشان از یک انسان پویای غیرثابت صحبت میکند و این انسانی که در نگاه ایشان است روزبهروز باید خودش را نو کند و درحال شدن باشد. در بحث جامعه هم ایشان اشاره میکند که این جامعه وقتی به وجود میآید که این تعاملها و تبادلها وجود داشته باشد و این انسان دائم درحال تعامل و تبادل با دیگران است، بنابراین این فکر و روح انسان هم پیوسته درحال این تبادل و تعامل است، یعنی متفکری مانند استاد صدرا با اندیشههای ایرانی، اسلامی و غربی و شرقی اعم از باستان و میانه و معاصر درحال تعامل و تبادل با این نگاهها و دیدگاههاست و چیزهایی را از آنها میگیرد و چیزهایی را هم ارائه میکند. به تعبیری ممکن است هم پذیرنده برخی افکار و تفکرات باشد و هم ارائهدهنده تفکرات جدیدی است که هر دو این را استاد صدرا داشتند، یعنی هم دستگاه فلسفه اسلامی را بهخوبی فراگرفتند و هم به آن اشراف داشتند، بهخصوص در حکمت متعالیه. از آن طرف در این جذب و هضمی که ایجادشده پردازش هم میکنند و بحثهای جدیدی را ارائه میکنند که به روزآمدسازی این اندیشهها کمک بسیاری میکند، بهویژه اینکه ایشان به اندیشههای غرب نیز اشراف دارند.
ما درواقع استاد صدرا را اندیشمندی میبینیم زندهدل که هم از متفکران بزرگ ایران زمین تاثیر پذیرفته و هم بر خیل عظیمی از پژوهشگران و محققان و اساتید و دانشمندان تاثیرگذار بوده است. به تاسی از آنچه که در کتاب خوانش سیاسی متون حکمت متعالی ایشان آوردهاند بهتعبیر سعدی «تنی زندهدل خفته در زیر گل، به از عالمی زنده مردهدل» دکتر صدرا دانشمندی منفعل نبودند و در عین آن پذیرایی و پذیرندگی که از متفکران بزرگ ایران زمین داشتند اما بهصورت روزآمدی کارهای علمی با عمق و غنای بسیاری را ارائه کردند. ازجمله در کتاب حکمت متعالی سیاسی که انصافا اثر مهم و قابلتوجهی است و انشاءالله در فضای علمی جامعه ما بتواند مسیر خودش را تداوم ببخشد و از طرفی در حوزه اجرایی و عملیاتی این جامعه ما که انقلاب اسلامی وامدار حکمت متعالیه است بتواند جای خودش را باز کند و مسیر پیشرفت و ارتقای خودش را دنبال کند.